یه مدت طولانی به دیوار خیره شده بود
یه مدت طولانی به دیوار خیره شده بود
گفتم : چته، خوبی؟
همونجور خیره مونده بود به دیوار
گفتم : با توأم! چرا زل زدی به دیوار؟
گفت : هیچی؛ دارم گریه میکنم.
گفتم : گریه میکنی؟! پس کو اشکات؟
گفت : میریزمشون توو خودم.
گفتم : ولی دیروز که قصه ی منو شنیدی، کلی برام اشک ریختی!
گفت : آره، واسه تو اشک ریختم، اما گریه هایی که آدم واسه خودش میکنه، هیچوقت اشک نداره.
گفتم : چته، خوبی؟
همونجور خیره مونده بود به دیوار
گفتم : با توأم! چرا زل زدی به دیوار؟
گفت : هیچی؛ دارم گریه میکنم.
گفتم : گریه میکنی؟! پس کو اشکات؟
گفت : میریزمشون توو خودم.
گفتم : ولی دیروز که قصه ی منو شنیدی، کلی برام اشک ریختی!
گفت : آره، واسه تو اشک ریختم، اما گریه هایی که آدم واسه خودش میکنه، هیچوقت اشک نداره.
- ۹۶۱
- ۲۱ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط