Mymind
#My_mind
part 3
+میترسی
"اره مگه نمیگی کلی کشته داده
+اگه ثابت کنم که واقعی نیست چی
" خیل خب خانم کاراگاه الان لازم نیست ثابت کنی
+اصن همین الان بریم بیینم
"نه ا. تتت
+چیه میترسی؟
" چ... چییی، نخیر
+خیل خب پس میریم
(ا. ت به سمت اون جنگل میره)
.......
+رسیدیم
"ای...اینجاستتت؟
+اره
" وحشتناکه بیا برگردیم
+من کاری که شروع میکنم تا تهش و میرم
+فقط میخواییم یه دید بزنیم همین
"ا. تتتت
+بیا نترس
" خیلی تاریککککهههه
؟ هی شما ها کجا دارین میرین؟؟
"وایییی ا. ت یکی پشت سرمونه واهایییی(اورم)
+اروم باش یواش برگرد ببینیم کیه
(یه پیر مرد بود)
+شما؟
؟ مگه نمیدونین این جنگل ممنوعست؟
+تو همون پیر مردی ک دربرابر موکا از مردم بوسان محافظت میکنه؟
(علامت پیر مرد&)
&درسته خودمم
" هووووف ترسیدم
&دارین کجا میرین
+داخل جنگل
&چییی... شماها.. باید...(پیر مرد دیگه نتونست حرف بزنی انگار یه چیزی جلوشو گرفته بود)
+باید چی؟
&خدای من، هر کاری میخوایین بکنین فقط مراقب باشین گول ظاهر کسی رو نخورین من بیشتر از این نمیتونم چیزی بگم دیگه توانشو ندارم
"یعنی چی منظورش چیه؟؟
+چمیدونم بیا بریم
" خدایاااا
(همین طوری به سمت تله موکا با پا خودشون نزدیک تر میشدن بدون اینکه متوجه بشن...)
"هی ا. ت اون چیه؟؟
+کجا؟؟
" اونا نگاه کن اون نور چیه؟
+نمیدونم بیا بریم ببینم
"هی وایستا با جرئتی ک داری اخر سرمون به باد میدی
+واهاااای انقدر غر نزن بیا...
" هی هی اون داره بزرگتر میشههه
+این دیگه چیه.... واییییی
"ا.تتتت چخبرههه
(اون نور سفید بزرگتر شد انقدر شتاب نور شدید بود ک نمیتونستن چشماشون باز کنن کلا جنگل با اون نور روشن شده بود)
+یاااسس فقط ازم دور نشو
+چشاتو باز نکننن
؟ هی حالتون خوبهههه(داد)
" صدای کیه؟؟؟
"میترسم چشمامو باز کنم
+خدای من (چشاشو باز میکنه)
+تو کی هستی
~عااا اسم من تهیونگ.. کیم تهیونگ
~شما ها حالتون خوبه؟؟
+اره
" ا. تتتت ما کجاییم اینجا ک جنگل نیست
~جنگللل؟
+چخبره اینجااا...
(بله ا. ت و یاس بدون اینکه بدون دارن با کی حرف میزنن داخل سرزمین موکا گیر افتادن)
part 3
+میترسی
"اره مگه نمیگی کلی کشته داده
+اگه ثابت کنم که واقعی نیست چی
" خیل خب خانم کاراگاه الان لازم نیست ثابت کنی
+اصن همین الان بریم بیینم
"نه ا. تتت
+چیه میترسی؟
" چ... چییی، نخیر
+خیل خب پس میریم
(ا. ت به سمت اون جنگل میره)
.......
+رسیدیم
"ای...اینجاستتت؟
+اره
" وحشتناکه بیا برگردیم
+من کاری که شروع میکنم تا تهش و میرم
+فقط میخواییم یه دید بزنیم همین
"ا. تتتت
+بیا نترس
" خیلی تاریککککهههه
؟ هی شما ها کجا دارین میرین؟؟
"وایییی ا. ت یکی پشت سرمونه واهایییی(اورم)
+اروم باش یواش برگرد ببینیم کیه
(یه پیر مرد بود)
+شما؟
؟ مگه نمیدونین این جنگل ممنوعست؟
+تو همون پیر مردی ک دربرابر موکا از مردم بوسان محافظت میکنه؟
(علامت پیر مرد&)
&درسته خودمم
" هووووف ترسیدم
&دارین کجا میرین
+داخل جنگل
&چییی... شماها.. باید...(پیر مرد دیگه نتونست حرف بزنی انگار یه چیزی جلوشو گرفته بود)
+باید چی؟
&خدای من، هر کاری میخوایین بکنین فقط مراقب باشین گول ظاهر کسی رو نخورین من بیشتر از این نمیتونم چیزی بگم دیگه توانشو ندارم
"یعنی چی منظورش چیه؟؟
+چمیدونم بیا بریم
" خدایاااا
(همین طوری به سمت تله موکا با پا خودشون نزدیک تر میشدن بدون اینکه متوجه بشن...)
"هی ا. ت اون چیه؟؟
+کجا؟؟
" اونا نگاه کن اون نور چیه؟
+نمیدونم بیا بریم ببینم
"هی وایستا با جرئتی ک داری اخر سرمون به باد میدی
+واهاااای انقدر غر نزن بیا...
" هی هی اون داره بزرگتر میشههه
+این دیگه چیه.... واییییی
"ا.تتتت چخبرههه
(اون نور سفید بزرگتر شد انقدر شتاب نور شدید بود ک نمیتونستن چشماشون باز کنن کلا جنگل با اون نور روشن شده بود)
+یاااسس فقط ازم دور نشو
+چشاتو باز نکننن
؟ هی حالتون خوبهههه(داد)
" صدای کیه؟؟؟
"میترسم چشمامو باز کنم
+خدای من (چشاشو باز میکنه)
+تو کی هستی
~عااا اسم من تهیونگ.. کیم تهیونگ
~شما ها حالتون خوبه؟؟
+اره
" ا. تتتت ما کجاییم اینجا ک جنگل نیست
~جنگللل؟
+چخبره اینجااا...
(بله ا. ت و یاس بدون اینکه بدون دارن با کی حرف میزنن داخل سرزمین موکا گیر افتادن)
- ۵.۲k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط