پارت

پارت : ۱

سومی ویو :

وقتی که یادم میاد من و خواهر کوچکم سومی چطور به این وضع افتادیم برای بار هزارم از پدر و مادرم متنفر میشم !

امروز هم با صدای بانو لی از خواب بیدار شدم
اههه یه روزه گنده دیگه
از جام پاشدم و رفتم می سو رو بیدار کردم و باهم به سمت بقیه ندیمه ها و بانو لی رفتیم
و دیدیم که همه ی ندیمه ها با خوشحالی دورش جمع شدن
از یکی از ندیمه ها پرسیدم :

سومی : ببخشید میشه بگی چی شده ؟

ندیمه : مگه نمیدونی ؟

سومی : نه

ندیمه : بانو لی میگن که ولی عهد میخواد بیاد و از بینه ندیمه ها یک دختر رو انتخاب کنه تا باهاش ازدواج کنه تا اون ندیمه براشون یه بچه به دنیا بیاره تا بعد از ولی عهد اون به تاج و تخت بشینه

سومی : برای این اینقدر خوشحالید ؟

ندیمه : خب اره
خبر خیلی خوبیه

سومی : ( داخله ذهنش ) یعنی اون میخواد با یکی از دخترای ندیمه ازدواج کنه ؟
اون به زودی قراره امپراطوره گوریو بشه
چرا با دخترای اشراف زاده ازدواج نمیکنه ؟
(داخله افکارم غرق بودم تا با صدای بانو لی به خودم اومدم )

بانو لی : خب دخترا برید و بهترین لباساتون رو بپوشید و حصابی به خودتون برسید چون شب ولی عهد میاد و از بینه شما دخترا یکی رو انتخاب میکنه

(تا حرف بانو لی تمام شد همه ی دخترا از سر خوشحالی شروع کردم به جیغ زدن حتی خواهر سومی !
دیدگاه ها (۰)

پارت : ۲ جین ویو : مادرم یعنی ملکه کیم بهم گفت که هرچه سریعت...

پارت : ۳ جین ویو : بعد از اینکه صحبت های بانو لی تمام شد رفت...

ژانر : تاریخی ، عاشقانه شخصیت ها : لی سومی ، کیم سوکجین (جین...

که چقدر من دلم برای این بچه تنگ شدهههه😭 😭😭💔 بچه ها ادمینتون ...

رمان j_k

P3: Mansion kim ویو ات:نمیتونستم از جام بلند شم، با هر بدبخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط