خاطره ای از یک نیروی تیپ فاطمیون

خاطره ای از یک نیروی تیپ فاطمیون
سلام
وقت بخیر
یکی از دوستان ایرانیم قصد داشت بره سوریه
ولی خانوادش اجازه نمیدادن
به هر دری زد نگذاشتن
اخر متوصل شد به تیپ فاطمیون
اومد پیش من
همش از لهجه ی هراتی سوال میکرد
میگف هراتی بهم یاد میدی!!!!!
گفتم من هراتی بلد نیستم داداش
من بچه کابل هستم
گفت بپرس از رفیقات بهم یاد بده توروخدا
من به چند نفر معرفیش کردم
رفت لهجشو یاد گرفت
بعدش مراجعه کرد به یکی از دفاتر گلشهر واسه اعزام
بعدش شنیدم که رفته سوریه
کنار بچه های تیپ فاطمیون میجنگه
متاسفانه سه روز فقط سوریه بود
بعد از سه روز خبر شهادتش رو شنیدم
اسمش محمد بود
محمد سخندان
عموش کمک داور فوتبال لیگ برتر ایران
هیچوقت از رابطش استفاده نکرد
کناره همشهریای ما شهید شد
انگار واسه شهادت خیلی عجله داشت
دوس داشتم واستون تعریف کنم جریانه رفیق ایرانیم رو که تو تیپ فاطمیون شهید شد.
کاش زمان برمیگشت براش کلی تیکه کلامه افغانی یاد میدادم!
نه اینکه با بی حوصلگی بگم من هراتی نیستم لهجه ی هراتی بلد نیستم!
اون دنیا ببینمش شرمندشم
دیدگاه ها (۴)

زنان شجاع خرمشهر دوشادوش مردان لحظه‌ای خرمشهر را رها نکردند ...

۲باردرجه تشویقی برایش آمده بودو وی درجواب گفت:«اگر برای کل ب...

ﻣﺮﺩﯼ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﻧﮕﯽ ﺑﻪ ﺳﯿﺒﯿﻞ ﻭ ﺯﻭﺭ ﻭ ﺑﺎﺯﻭ ﻭ ﻫﯿﮑﻞ ﮔﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ!!به دو...

یاعلی گفتند و عشق آغاز شد...ﺷﻠﻤﭽﻪ ﺩﯼ ۱۳۶۵ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ رزمندگان ﺍﺯ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط