اربابکیم

#ارباب_کیم♣️

#پارت_4

ــ همونجا وایسا

+وایستاده بودم از روی صندلی کارش بلند شد وسمت اومد
آروم قدم به عقب برمی داشتم اون یه قدم به جلو.
آروم خوردم یه دیوار تهیونگ دستاشو گذاشته بود دو طرف سرم خیلی ترسیده بودم.

ــ چته ترسیدی؟

+(بغضی که تو گلوم بود نمی‌داشت حرف بزنم)
سرم پایین بود.

ــ سرتو بیار بالا

+چیزی نگفتم

ــ دستشو گذاشت روی چونم و محکم سرمو آود بالا.

+شروع کردم به گریه کردن
پاهام سست شدن آروم آفتادم روی زمین و پاهامو بغل کردم وشروع به گریه کردم.
کنارم نشست.هیچی نگفت
بعد از چند مین سکوت رو شکست.

ــ بسته اینقدر گریه نکن صدات روی مخمه.

+آروم سرمو آوردم بالا روبه روم نشسته بود زل زده بود بهم.
وبعدش اومد ودرگوش من گفت

ــ من دلم برای هرزه هایی مثل تو به رحم نمیاد.

+من هرزه نیستم(داد)

ــ صداتو واسه من بالا نبر حالا هم گورتو گم کن بیرون.

+بی صدا اشک می ریختم آروم از اتاقش بیرون اومدم وپاتند کردم به سمت اتاقم.
توراه اتاقم بودم که برخورد کردم به کسی.

علامت جین£

£حالت خوبه؟

+اشکامو پاک کردم و گفتم

+ببخشید ارباب

£جواب سوال من این نبود؟

+من خوبم

£اینجوری به نظر نمیاد.
بازم تهیونگ شکنجت داده؟

+ارباب واقعا ببخشید من باید برم.

خواستم برم که دست کرد زیر پاهام و بلندم کرد.

+ارباب دارین چیکار میکنین.

£خودت میفهمی

وبعد منو سمت اتاق..........


ادامه دارد...............♣️
دیدگاه ها (۰)

#ارباب_کیم♣️#پارت_5وبعد منو سمت اتاقش برد و روی تختش گذاشت.+...

#ارباب_کیم♣️#پارت_6+بعد از ۱۰مین جین با یه سینی پر از غذا او...

#ارباب_کیم♣️#پارت_3ویو ا/ت+صبح بانور آفتاب بیدار شدم.خواستم ...

#ارباب_کیم♣️#پارت_2دیدم ارباب یا همون تهیونگ ترسناک نگاهم م...

ویو کوکعصبی رفتم تو اتاقم و درشو کوبیدم ویو جیمینرفتم سمت پر...

رمان ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط