پرنسسمن
#پرنسس_من🤍🥂
#part_91
- میدونم... گفتم که حالش خوبه... بچها رو فرستادم حواسشون باشه... نگران نباش!
+ مرسی بابت کمکت جیهوپ!
پسری نبود که تشکر کنه... واسه همین کمی شوکه شدم..
- تو و تشکر!؟
+ اوکی پس وظیفهت بود!
- تعارف هم سرش نمیشه!
+ اگه تو نبودی چی میشد؟
- هیچی... فقط همتون میمردید!
+ زهرمار!
تک خنده ای کردم به راهم ادامه دادم.
[ دو ساعت بعد ]
الان دوساعتی میشد که رسیده بودیم بیمارستان و تهیونگ هنوز تو اتاق عمل بود... حال یون سوک هم تغیری نکرده بود...
جونگکوک پسری نبود که خودشو ببازه اما صدمه دیدن رفیقش و یون سوک و به هوش نیومدنشون داشت دیوونهش میکرد!
[ ویو جونگکوک ]
با کلافِگی که داشتم دستی رو موهام کشیدم و از جام بلند شدم.. سیگارم و فندکمو از تو جیبم درآوردم... سیگارو گرفتم دست تتو دارم و با اون یکی دستم روشنش کردم... یه پک عمیق ازش گرفتم که...
#part_91
- میدونم... گفتم که حالش خوبه... بچها رو فرستادم حواسشون باشه... نگران نباش!
+ مرسی بابت کمکت جیهوپ!
پسری نبود که تشکر کنه... واسه همین کمی شوکه شدم..
- تو و تشکر!؟
+ اوکی پس وظیفهت بود!
- تعارف هم سرش نمیشه!
+ اگه تو نبودی چی میشد؟
- هیچی... فقط همتون میمردید!
+ زهرمار!
تک خنده ای کردم به راهم ادامه دادم.
[ دو ساعت بعد ]
الان دوساعتی میشد که رسیده بودیم بیمارستان و تهیونگ هنوز تو اتاق عمل بود... حال یون سوک هم تغیری نکرده بود...
جونگکوک پسری نبود که خودشو ببازه اما صدمه دیدن رفیقش و یون سوک و به هوش نیومدنشون داشت دیوونهش میکرد!
[ ویو جونگکوک ]
با کلافِگی که داشتم دستی رو موهام کشیدم و از جام بلند شدم.. سیگارم و فندکمو از تو جیبم درآوردم... سیگارو گرفتم دست تتو دارم و با اون یکی دستم روشنش کردم... یه پک عمیق ازش گرفتم که...
- ۴.۹k
- ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط