باید آنقدر آمدنت

باید آنقدر آمدنت

بویِ ماندن بدهد

که من از صد قدمیِ راه

شهر را خبر کنم

در میدانِ شهر باله برقصم

و همه را وادار به خندیدن کنم

باید آنقدر دستانت

محکم دستانم را بگیرد

که مردم خیال کنند

ما به هم چسبیده ایم

و ما در دل بخندیم به دلسوزیشان

و من در دل ذوق کنم

از عاشقیمان

باید قهر کردنمان تازه باشد

من خسته ام از قهرهایِ تکراری

از این قهرهایی باشد که

من با اخم یقه ی پیراهنت را

صاف می کنم

تو با لبخند نگاهم می کنی

من باز به کارم ادامه می دهم

و تو یواش در گوشم می گویی :

یقه که کنده شد هیچ

این دل هم از این همه اخم

تکه تکه شد

می شود آشتی کنی ؟

باید آنقدر چای دارچین بنوشیم

که دیگر چای فروشِ محله

نامِ چای دارچین را

بگذارد : چایِ عشق
دیدگاه ها (۲)

ترجیح میدم هرگز مردی وارد زندگیم نشه تا این که شاهد باشم یک ...

مرد باشی یا زنمرگ تمامت می کندانسان باش تا جاودانه زندگی کنی...

بعضی آدما این توانایی رو دارنکه برات به اندازهچند نفر باشنوق...

ازت ممنونم فرشته ی آسمونی به همراه دو فنجون قهوه گرم و تکه ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط