پارت

پارت ۶

ویو ات

رفتیم رستورا گفتی هرچی دلت میخواد بخر کلی خریدیم و خوردیم رفتیم تو ماشین
بعد منو رسوند و رفت رفتم خونه

مامان ات: ات جان شام خورذی غذا داغ کنم

ات: نه مرسی مامان من شام خوزدم

م. ا: اوووووووووو(خنده)

ویو ات
یه چشم غره ای لومدم رفتم تو اتاق
لباسم رو عوش کردم و ولو شدم
رو تخت کهنه ی شکستم که گوشیم
زنگ خورد رونا بود

رونا: سلامممم اتتتتتتت خوبییی

ات: سلام خوبه باز چته

رونا: میای باهم بعد عروسیت بریم بار

ات: هالا چرا بعد عروسی

رونا: بعدا خودت میفهمی

ویو ات

و بعد یه خنده ی شیطانی کرد و گوشی رو قطع کرد ترسیدم ولش کن
وصتی میگن بعد عروسیت دلم شور میزنه
نمیدونم چرا
بغضم گرفته دلم شور میزد نمیدونم
چرا یهو ژدم زیر گریه
و نمیدونم کی خوابم برد.........

ویو کوک

این دختره ات خیلی جذابه یجوری کرهش زدم


شرایط پازت بعد

تا لایک۶
۱کامنت
دیدگاه ها (۹)

بچه ها فردا تولدمههه🥺💕این پستم تا پنجشنبه یه فیکی بگید بنویس...

هاییی من برگشتماصکی ازاد

اوفف بابا جذابببببببیه فیکی بگید بنویسم خیلی وقته ننوشتم؟......

ادما میتونن تغیر کنن ولی با تلاش✨🤎یه فیکی بگید بنویسم خیلی و...

پارت ۲۸:ویو رونا: یا خدا من میدونم این چی میگه ولی باید خودم...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۷#ویو ات بدو بدو بدو همینجوریش هم دیر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط