سرمو اوردم بالا و به پسرا که داشتن بحث میکردن دوباره انداختم
꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂
𝙥𝙖𝙧𝙩³⁸
سرمو اوردم بالا و به پسرا که داشتن بحث میکردن دوباره انداختم
شوگا: اگه اتفاقی براش بیافته چی اگه ما بمیریم هیچ مشکلی پیش نمیاد اما اگه اون بمیره دیگه نمیتونه هادس و به سزای اعمالش برسونه
ا/ت: مطمئن باش نه اتفاقی برا ما نه جونگکوک
شوگا: از کجا انقد مطمئن حرف میزنی
ا/ت: چون من یه نقشه دارم........
.
.
.
.
.
نگاهمو به اپارتمان های متروکه که خالی از سکنه بود انداختم
یه جای دور افتاده و متروکه بود شروع کردم گشتن اونجا و جز به جز بلوک به بلوکشو گشتم.......
نقطه کور نداشت خوشبختانه پس
از بالا نگاهی پایین انداختم اومده بودم به جایی که عقل جنم نمیرسید
صدای جونگکوک از تو بیسیم اومد
جونگکوک: تونستی مستقر شی
ا/ت: بله قربان
جونگکوک: خوبه..... ماهم تا ¹⁰ دقیفه دیگه راه میافتیم
ا/ت: بله قربان
داشتم تفنگو تنظیم میکردم که......
بهو صدای پای یکی اومد
با تک تیر انداز نگاش کردم داشت به کارایی انجام میداد
یکم بیشتر زوم کردم که.........
داشت مین کارگزاری میکرد
ایییی عوضیا یه آشی براتون بپزم ¹⁰ وجب روغن توش باشه
کاملا زیر نظر داشتمش و جاهایی که مین کار گذاشته بود و حفظ کردم
کاملا زیر نظر داشتمش و جاهایی که مین کار گذاشته بود و حفظ کردم
صدای ماشین میاومد......
همینکه صدارو شنید فلنگو بست
کم کم همه شون اومدن و شروع کردم به چک کردن همون اول دیدم به تک تیر انداز باخودشون اوردن
هرکسی میخواد باشه به پای من نمیرسه(خودشیفته)
¹⁵مین بعد
وایسا ببینم تک تیر اندازه همین اوله کاری داست چه گوهی میخورد
هدفش جونگکوک بود..... نه........
بیشتر دقت کردم میخواست شوگا ذو بزنه که کنار جونگکوک وایساده بود
اخخ با بد کسی در افتادی جوجه فکولی چقد گاو بود اون منو ندید من اونو با این فاصله دیدم
البته جایی بودم که به عقل جن نمیرسید رفته بودم بالای یه درخت که یکم ازشون فاصله داشت خوشبختانه برگا جلوی دیده شدنمو میگرفتن
سریع وسط ابروشو نشونه گرفتم و بومممم
پخش زمین شد
جونگکوک و بقیه سریع از جاشون بلند شدن و.....
پسرا دور جونگکوک و گرفته بودن تا اسیبی بهش نرسه
شوگا: اینجا چخبره گابریل
خوشبختانه داشتم از تو بیسیم حرفاشون و میشنیدم
گابریل با اون موهاش گه انگار گاو لیسیده بود با حالت مسخره ایی گفت: عاااا نگفتم بهتون من زیردسته هادسم همونی که در به در دنبالشین
و بعد به چندتا از بادیگارداش اشاره کرد که بهشون حمله کنن........
𝙥𝙖𝙧𝙩³⁸
سرمو اوردم بالا و به پسرا که داشتن بحث میکردن دوباره انداختم
شوگا: اگه اتفاقی براش بیافته چی اگه ما بمیریم هیچ مشکلی پیش نمیاد اما اگه اون بمیره دیگه نمیتونه هادس و به سزای اعمالش برسونه
ا/ت: مطمئن باش نه اتفاقی برا ما نه جونگکوک
شوگا: از کجا انقد مطمئن حرف میزنی
ا/ت: چون من یه نقشه دارم........
.
.
.
.
.
نگاهمو به اپارتمان های متروکه که خالی از سکنه بود انداختم
یه جای دور افتاده و متروکه بود شروع کردم گشتن اونجا و جز به جز بلوک به بلوکشو گشتم.......
نقطه کور نداشت خوشبختانه پس
از بالا نگاهی پایین انداختم اومده بودم به جایی که عقل جنم نمیرسید
صدای جونگکوک از تو بیسیم اومد
جونگکوک: تونستی مستقر شی
ا/ت: بله قربان
جونگکوک: خوبه..... ماهم تا ¹⁰ دقیفه دیگه راه میافتیم
ا/ت: بله قربان
داشتم تفنگو تنظیم میکردم که......
بهو صدای پای یکی اومد
با تک تیر انداز نگاش کردم داشت به کارایی انجام میداد
یکم بیشتر زوم کردم که.........
داشت مین کارگزاری میکرد
ایییی عوضیا یه آشی براتون بپزم ¹⁰ وجب روغن توش باشه
کاملا زیر نظر داشتمش و جاهایی که مین کار گذاشته بود و حفظ کردم
کاملا زیر نظر داشتمش و جاهایی که مین کار گذاشته بود و حفظ کردم
صدای ماشین میاومد......
همینکه صدارو شنید فلنگو بست
کم کم همه شون اومدن و شروع کردم به چک کردن همون اول دیدم به تک تیر انداز باخودشون اوردن
هرکسی میخواد باشه به پای من نمیرسه(خودشیفته)
¹⁵مین بعد
وایسا ببینم تک تیر اندازه همین اوله کاری داست چه گوهی میخورد
هدفش جونگکوک بود..... نه........
بیشتر دقت کردم میخواست شوگا ذو بزنه که کنار جونگکوک وایساده بود
اخخ با بد کسی در افتادی جوجه فکولی چقد گاو بود اون منو ندید من اونو با این فاصله دیدم
البته جایی بودم که به عقل جن نمیرسید رفته بودم بالای یه درخت که یکم ازشون فاصله داشت خوشبختانه برگا جلوی دیده شدنمو میگرفتن
سریع وسط ابروشو نشونه گرفتم و بومممم
پخش زمین شد
جونگکوک و بقیه سریع از جاشون بلند شدن و.....
پسرا دور جونگکوک و گرفته بودن تا اسیبی بهش نرسه
شوگا: اینجا چخبره گابریل
خوشبختانه داشتم از تو بیسیم حرفاشون و میشنیدم
گابریل با اون موهاش گه انگار گاو لیسیده بود با حالت مسخره ایی گفت: عاااا نگفتم بهتون من زیردسته هادسم همونی که در به در دنبالشین
و بعد به چندتا از بادیگارداش اشاره کرد که بهشون حمله کنن........
- ۴.۱k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط