چیزی را بهانه کن برگرد

چیزی را بهانه کن برگرد؛

وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی
یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی
بیا طاقچه را به هم بریز
و همین طور جلوی چشم من
این سو و آن سو برو،
به روی خودت نیاور
که دلت می خواهد چمدانت را باز کنی،
بمانی
به هوای خستگی در کردن
و کلافه از «کجاست»، «کو» گفتن ها بنشین،
آری بنشین!
نشستن یعنی بودن،
کمی بیشتر بودن.
یعنی نیم نگاهی دوباره به هم انداختن.
یعنی گرفتن دست های تو
و آغازِ «جانِ من نرو بمان» های من


95/11/11
دیدگاه ها (۴)

اجازه میدهی آرزویت کنم؟ من از خیرِ در آغوش گرفتنت گذشتم... ب...

برایش نوشتم:جانم!نفس میکشم هنوز وامیدی به زنده ماندنم هستبیا...

کاش به جای همه ی کسانی که دل تنگم می شدند هوای نبودنم تو ر...

کاش به جای همه ی کسانی که دل تنگم می شدند هوای نبودنم تو ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط