اولین دیدار
پارت دوم=
وارد عمارت شدیم برخلاف تصور من داخل عمارت با بیرونش فرق داشت همه جا و همه چیز مشکی رنگ بود و من مهم زیبایی اون دکوارسیون دیوار کنار سالن اصلی بودم که درش چند قسمت شیشه ای رنگ داشت که بیرونش با درختی که برگانش نارنجی و زرد بود پوشیده شده بود بعد میلاد منو رو به بالا برد وارد یه اتاق بزرگ شدیم من کوله ام رو کنار در ول کردم و بی حوصله روی کناپه وسط اتاق ول شدم که صدای لیوان هایی که بهم میخورد توجه ام رو جلب کرد سرم رو برگردوندم و میلاد رو روبه رو ی یه بار مخفی دیدم انواع لیوان ها و شات ها ویسکی وکلی مشروب دیگه که همشون خارجی بودن ولی دستشو رو برد سمت شیشه ودکای خارجی که قبلا هم توی یه سریال امریکایی دیده بودم ودکا کورس شیشه خیلی قشنگی داشت از دور هم متوجه جنس کریستالیش میشودم و سرش که به شکل الماس بود و قسمت هایی از شیشه به رنگ طلایی بود و دوتا لیوان ودکا برداشت و اومد سمت من کنارم نشست و گفت
-میخوری
+اوهوم/سرد و بی حوصله/
-چیشد بی حوصله ای
+هیچی فقط فکر کردم قراره دیت جالبی باشه ولی خب صفحه چتمون هیجان بیشتری داشت.
-پس دیت با هیجان میخوای
+ازت چه توقعی داشتم
که توی چند ثانیه منو خوابودن رو مبل و روم خیمه زد و خواست که ببوستم اما نزاشتم دستمو گذاشتم توی سینه اش تا عقب بمونه
-بلند شو میلاد
+خودت گفتی دیت هیجانی میخوای
-میگم بلند شو/با داد و اعصبانیت/
+باشه چرا داد میزنی
و از روم بلند شد منم به دسته کناپه تیکه دادم یه لیوان ودکا رو دستش گرفت و خیلی هات پرش کرد و سمتم گرفت ازش گرفتم یه ذره ازش رو خورد مثل گرمای ذغال گلوم رو سوزند و پایین رفت...
بچه لطفا یه ذره حمایت کنید دیگه🤕🤕
وارد عمارت شدیم برخلاف تصور من داخل عمارت با بیرونش فرق داشت همه جا و همه چیز مشکی رنگ بود و من مهم زیبایی اون دکوارسیون دیوار کنار سالن اصلی بودم که درش چند قسمت شیشه ای رنگ داشت که بیرونش با درختی که برگانش نارنجی و زرد بود پوشیده شده بود بعد میلاد منو رو به بالا برد وارد یه اتاق بزرگ شدیم من کوله ام رو کنار در ول کردم و بی حوصله روی کناپه وسط اتاق ول شدم که صدای لیوان هایی که بهم میخورد توجه ام رو جلب کرد سرم رو برگردوندم و میلاد رو روبه رو ی یه بار مخفی دیدم انواع لیوان ها و شات ها ویسکی وکلی مشروب دیگه که همشون خارجی بودن ولی دستشو رو برد سمت شیشه ودکای خارجی که قبلا هم توی یه سریال امریکایی دیده بودم ودکا کورس شیشه خیلی قشنگی داشت از دور هم متوجه جنس کریستالیش میشودم و سرش که به شکل الماس بود و قسمت هایی از شیشه به رنگ طلایی بود و دوتا لیوان ودکا برداشت و اومد سمت من کنارم نشست و گفت
-میخوری
+اوهوم/سرد و بی حوصله/
-چیشد بی حوصله ای
+هیچی فقط فکر کردم قراره دیت جالبی باشه ولی خب صفحه چتمون هیجان بیشتری داشت.
-پس دیت با هیجان میخوای
+ازت چه توقعی داشتم
که توی چند ثانیه منو خوابودن رو مبل و روم خیمه زد و خواست که ببوستم اما نزاشتم دستمو گذاشتم توی سینه اش تا عقب بمونه
-بلند شو میلاد
+خودت گفتی دیت هیجانی میخوای
-میگم بلند شو/با داد و اعصبانیت/
+باشه چرا داد میزنی
و از روم بلند شد منم به دسته کناپه تیکه دادم یه لیوان ودکا رو دستش گرفت و خیلی هات پرش کرد و سمتم گرفت ازش گرفتم یه ذره ازش رو خورد مثل گرمای ذغال گلوم رو سوزند و پایین رفت...
بچه لطفا یه ذره حمایت کنید دیگه🤕🤕
- ۳.۰k
- ۰۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط