ویو جنا

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۲
[ویو جنا]
پام و از اون زندان بیرون گذاشتم.
و فقط تا جایی که تونستم داخل شهر قدم زدم.
توقف کردم و برگه ایی و از تو جیبم دراوردم ،یکم اطراف و نگا کردم تا ببینم این عکس و کجا پیدا میکنم.
عکسی که تصویر یه ساختمون روش بود البته نصف برگه پاره شده.
یکم اطراف و نگا کردم که صدایه گریه بچه امد.
سرم و پایین اوردم که دقیقا کنارم یه دختر بچه گریه میکردو به من نگاه میکرد.
هر کی رد میشد عجیب بهم‌نگا میکرد.
سریع رو زانو هام نشستم و به اون دختر بچه گفتم:
_اتفاقی افتاده کوجولو؟!
ولی چییزی نگفت و فقط گریه کرد.
الان من باید چیکار کنم با این بچه؟
اصلا به من چه..
خواستم بلند شم برم.
ولی یاد بچگی خودم افتادم.
این بچه شبیه من نیست و خانواده ایی داره که فقط گمشون کرده،بهتره تا کارش به جاهایه بدی نرسیده کمکش کنم.
جنا: میخوای بریم خانوادت و پیدا کنیم!؟فقط کافیه حرف بزنی.
با لحن یوتی شروع کرد خرف زدن:
_دایی من و فرستاد بیرون ولی گم شدم؟
جنا: یعنی میگی داییت یه بچه رو فرستاده وسط خیابون!؟
"اره" رو با گریه بلند گفت.
کشیدمش تو بغلم
جنا: اروم باش..باهم‌پیداش میکنیم..میخوای کمکت کنم!؟
دختره:میکنی؟!
جنا: البته فسقلی..اسمت چیه!؟
دختر:الیا
جنا: خوشحالم از اشنایت الیا خانم..من جنا ام..دستم. بردم جلو که با دستایه کوچولوش بهم دست داد.
جنا: خب بیا یه بازی کنیم..
الیا: چه بازی؟
جنا: من باید دنبال دایی تو بگردم..و تو ام باید راهنماییم کنی..
هنگ نگام کرد.
جنا: یعنی ما یه تیم میشیم و تو بهم تقلب میرسونی.
الیا: باشه
بلند شدم و دستش و گرفتم.
جنا: اول از هم..اخرین بار کجا داییت و دیدی
یکم دور و اطراف و نگاه کرد
الیا:یادم‌نمیاد..
الان‌من چیکارت کنم بچه؟
یه دفعه گفت:
_ ولی جایی که داییم همیشه اونجاست جلوش یه اسباب بازی فروشی بززگ داره..
فکر کنم فهمیدم کجا رو میگه..
و باید بگم که اونجا رو خوب بلد بودم.
جنا: فکر کنم دارم بازی و میبرم.
با الیا راه افتادیم
برعکس بچه هایی که تصورشون و میکردم زود باهام کنار امد
و به نظر بچه خونگرمیه
وقتی جلو اون اسباب بازی فروشی رسیدیم
تنها حواسم به ساختمون کناری بود
همون ساختمونی که دفتر بابام اونجا بود و با مامانم ادارش میکردن
وقتی من و میاوردن محل کارشون همیشه از این اسباب بازی فروشی برام عروسک و چییزایه مختلف میگرفتن..
یعنی جوری که اتاقم پر بود از عروسکایه مختلف
یه دفعه الیا دستم و کشید
الیا: اونا هاش اونجاست..
دستم و کشید و از خیابون رد کرد.
دوتا مرد گنده جلو در وایساده بودن
تابلوع رو خوندم که با دیدن کلمه"بار" الیا رو کشیدم عقب
چرا باید داییش اینجا بیارتش؟!
جنا: الیا مطمعنی!؟ اینجا جاییه که داییت هست؟
الیا: اره
جنا: اینجا تو رو
دیدگاه ها (۱۵)

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۳[ویو جنا] جنا: اینجا تو رو را...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۴[ویو جنا] اینجا..سری عکس و از...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۱[ویو جنا]"فلش بک به ۱۲ سال گذ...

"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3" part:اخر" ویو نادیا"ایندفعه جولی امد بق...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰اوکی~! لطفاً بهم بگید~! چطوری شروع کنم؟...

"شراب سرخ" Part: ⁹ویو جناکای اروم‌ اومد سمتم و کنارم‌ نشست ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط