تو رفته ای و من با غم خود سودای سفر دارم
تو رفته ای و من با غمِ خود، سودایِ سفر دارم
تو رفته ای و من از انتظارِ دَرهم حذر دارم
تو رفته ای و در دلم خاطراتت را هدر دارم
از این غروبِ سردِ رفتن،انتظارِ قَدَر دارم
از این سکوتِ مبهمِ قلبم،یه حسِّ برتر دارم
از این دردِ سرد و خاموش،یه فریادِ پُر اثر دارم
تو رفته ای و من در دلم با خودم جَدَل دارم
از این حس و حالِ خودم احساسِ خطر دارم
تو رفته ای و من از انتظارِ دَرهم حذر دارم
تو رفته ای و در دلم خاطراتت را هدر دارم
از این غروبِ سردِ رفتن،انتظارِ قَدَر دارم
از این سکوتِ مبهمِ قلبم،یه حسِّ برتر دارم
از این دردِ سرد و خاموش،یه فریادِ پُر اثر دارم
تو رفته ای و من در دلم با خودم جَدَل دارم
از این حس و حالِ خودم احساسِ خطر دارم
- ۳۶۸
- ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط