زنی را می شناختم که سیگار می کشید تا آرام شود

زنی را می شناختم که سیگار می کشید تا آرام شود.
اما هر زمان در حین کشیدن سیگار با او حرف می زدم، عصبانی بود.
نمی فهمیدم چه رازی میان باورِ آرام شدن و حقیقتِ خشم اوست.
تا به امروز که دچار این تضاد شدم،
و فهمیدم که آدم ها گاهی ناچار به تحمل شرایط بد می شوند، فقط برای اینکه خودشان را از چنگ بدیِ ابدی نجات دهند.
آن زن حالا دیگر سیگار نمی کشد!
در عوض همیشه آرام است و می خندد!!!
دیدگاه ها (۱)

«خانوم بودن» خوب استاما گاهی «دخترک» درونت را زنده کنگاهی او...

http://noorahang.com/wp-content/uploads/2016/04/aida-shahgha...

‍ ‍ از خواب خسته امبه چیزی بیشتر از خواب نیاز دارمچیزی شبیه ...

سر بگذار بر دردِ بازوانِ مندستِ نگاهم را بگیرمرا دچارِ حادثه...

چند پارتی(جونگ کوک/ات)part3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط