در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست 
می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست 

می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی 
چای می ریزم برایت ، توی فنجانی که نیست 

باز می خندی وَ می پرسی که : حالت بهتر است ؟ 
باز می خندم که : " خـــــیلی " ... گرچه ... می دانی که نیست ! 

چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی 
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟ 

وقتِ رفتن می شود با بغض می گویم : نرو ... 
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست 

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود 
باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست 







رفته ای و بعدِ تو این کار هر روز من است 
باور اینکه نباشی ... کار آسانی که نیست  

" بی تا امیری نژاد "
دیدگاه ها (۱۸)

بعد از دیدنش، نتونستم برای عذرخواهی جلو برم، فقط به این فکر ...

حالم را نپرسنگذار دروغ بگویم خوبمخیالت راحت می شودو من تنهات...

عمری بیهوده زیستیم و ندانستیمتمام فراوانی ها ، کاستی بود وتم...

حالم خـــوب است اما در حالت خنثی به سر میبرم نـــه خوشحالم ،...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط