این روزا حس عجیبی دارم نسبت به خیلی چیزا
این روزا حس عجیبی دارم نسبت به خیلی چیزا...
عجیب از اینکه دیگه مثل قبل نیستم...
نیستم اونی که باید میشدم...
نیستم اونی که غرورش همه وجودش رو گرفته بود...
نیستم اونی که تا خونه رو ، رویِ سَرِش خراب نمیکرد،شب آروم نمی خوابید...
نیستم اون پسر لجباز و بی دغدغه...
آره خیلی عوض شدم...
شجاع شدم،ولی قدرت شکستن دِلِ کسی رو ندارم...
شجاع شدم،ولی نمیتونم به کسی بگم نه...
شجاع شدم،ولی دیگه اختیار اَشکام دست خودم نیست...
شجاع شدم،ولی دِل نازک...
آره شجاع شدم،
شجاع شدم،چون یاد گرفتم حواسم به حرفام باشه...
شجاع شدم،چون یاد گرفتم که به کسی نَگَم دوستش دارم...
شجاع شدم،زندگی واقعی اونی نبود که تو رویام بود...
شجاع شدم،چون فهمیدم که اگه به کسی گفتم:دوستت دارم...
باید منتظر رفتنش باشم...
عجیب از اینکه دیگه مثل قبل نیستم...
نیستم اونی که باید میشدم...
نیستم اونی که غرورش همه وجودش رو گرفته بود...
نیستم اونی که تا خونه رو ، رویِ سَرِش خراب نمیکرد،شب آروم نمی خوابید...
نیستم اون پسر لجباز و بی دغدغه...
آره خیلی عوض شدم...
شجاع شدم،ولی قدرت شکستن دِلِ کسی رو ندارم...
شجاع شدم،ولی نمیتونم به کسی بگم نه...
شجاع شدم،ولی دیگه اختیار اَشکام دست خودم نیست...
شجاع شدم،ولی دِل نازک...
آره شجاع شدم،
شجاع شدم،چون یاد گرفتم حواسم به حرفام باشه...
شجاع شدم،چون یاد گرفتم که به کسی نَگَم دوستش دارم...
شجاع شدم،زندگی واقعی اونی نبود که تو رویام بود...
شجاع شدم،چون فهمیدم که اگه به کسی گفتم:دوستت دارم...
باید منتظر رفتنش باشم...
- ۶.۰k
- ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط