Part
Part 3
"راوی"
یونگی: چیزی شده؟
نایون:خب...زنگ زدن مادر این دختر کوچولو و خب....
یونگی: خب؟
نایون: مادرش قبول نمیکنه که به ملاقات فرزند بیاد....به سوج....یعنی آقای چا گفته که بعد از خوب شدن کامل به پرورشگاه منتقلش کنیم...
یونگی آه سردی کشید
یونگی:هوفف...بیچاره اون دختر کوچولو....
"چند روز بعد"
یونگی:یجی میتونی امروز رو برام مرخصی رد کنی؟
یجی:آ البته دکتر مین....ام...جایی میرید؟
یونگی لبخندی مصالحت آمیز زد
یونگی:بله امروز میخوام برم دیدن یه دختر کوچولو
یجی: آها که اینطور...
.
.
مرخصی رو براتون زدم قربان:)
یونگی: متشکرم
نایون که در همان راهرو در حال حرکت بود.... تمام مکالمات آن دونفر رو شنید
بعد از خارج شدن دکتر مین به بیرون از یجی خواست که یه مرخصی چند ساعته هم به اون بده
یجی: میخوای بری دنبال دکی خوشگله ها؟
نایون: اه یجی اذیتم نکن دیگه. چون میدونم کیرو میخواد ببینه میخوام برم دنبالش
یجی: باشه...برات مرخصی میزارم. ولی من که میدونم چجوری خودت رو فدای عشق دکی خوشگله میکنی
یجی با عشوه های زیاد به ظاهر ادای نایون را درمیآورد و بعدش میخندد
نایون: هاهاها بامزه *تک خنده. انقدر مزه نریز زود کارمو انجام بده
یجی: *خنده. باشه باشه. تو برو دنبالش
نایون:اوکی
مرسیی
نایون با یه چشمک ریز بوسه ی پروازی به یجی فرستاد و یجی هم به طور نمایشی آن را دریافت کرد
"نایون"
به سمت آقای مین دویدم تا درخواست همراهی کنم. تو دلم هزار بار دعا کردم که قبول کنه. امیدوارم جواب بده
نایون:آقای میینننن
یونگی:هوم؟
نایون*نفس نفس زدن. م..میشه م..منم باهاتون ب..بیام؟
یونگی:*متعجب کجا؟
نایون:خب...حقیقتا صحبت هاتون رو با خانم کیم شنیدم...دارید میرید پیش لینا....درسته؟
یونگی:اوم...درسته. چطور؟
نایون:خب...میخواستم پیشنهاد کنم که اگه مشکلی نداشته باشید....منم بیام
یونگی:البته. توهم بیا. فکر کنم توروهم یادشه
نایون:*لبخند پررنگ. ممنونم آقای مین
یونگی:*لبخند.
To be continued....
"راوی"
یونگی: چیزی شده؟
نایون:خب...زنگ زدن مادر این دختر کوچولو و خب....
یونگی: خب؟
نایون: مادرش قبول نمیکنه که به ملاقات فرزند بیاد....به سوج....یعنی آقای چا گفته که بعد از خوب شدن کامل به پرورشگاه منتقلش کنیم...
یونگی آه سردی کشید
یونگی:هوفف...بیچاره اون دختر کوچولو....
"چند روز بعد"
یونگی:یجی میتونی امروز رو برام مرخصی رد کنی؟
یجی:آ البته دکتر مین....ام...جایی میرید؟
یونگی لبخندی مصالحت آمیز زد
یونگی:بله امروز میخوام برم دیدن یه دختر کوچولو
یجی: آها که اینطور...
.
.
مرخصی رو براتون زدم قربان:)
یونگی: متشکرم
نایون که در همان راهرو در حال حرکت بود.... تمام مکالمات آن دونفر رو شنید
بعد از خارج شدن دکتر مین به بیرون از یجی خواست که یه مرخصی چند ساعته هم به اون بده
یجی: میخوای بری دنبال دکی خوشگله ها؟
نایون: اه یجی اذیتم نکن دیگه. چون میدونم کیرو میخواد ببینه میخوام برم دنبالش
یجی: باشه...برات مرخصی میزارم. ولی من که میدونم چجوری خودت رو فدای عشق دکی خوشگله میکنی
یجی با عشوه های زیاد به ظاهر ادای نایون را درمیآورد و بعدش میخندد
نایون: هاهاها بامزه *تک خنده. انقدر مزه نریز زود کارمو انجام بده
یجی: *خنده. باشه باشه. تو برو دنبالش
نایون:اوکی
مرسیی
نایون با یه چشمک ریز بوسه ی پروازی به یجی فرستاد و یجی هم به طور نمایشی آن را دریافت کرد
"نایون"
به سمت آقای مین دویدم تا درخواست همراهی کنم. تو دلم هزار بار دعا کردم که قبول کنه. امیدوارم جواب بده
نایون:آقای میینننن
یونگی:هوم؟
نایون*نفس نفس زدن. م..میشه م..منم باهاتون ب..بیام؟
یونگی:*متعجب کجا؟
نایون:خب...حقیقتا صحبت هاتون رو با خانم کیم شنیدم...دارید میرید پیش لینا....درسته؟
یونگی:اوم...درسته. چطور؟
نایون:خب...میخواستم پیشنهاد کنم که اگه مشکلی نداشته باشید....منم بیام
یونگی:البته. توهم بیا. فکر کنم توروهم یادشه
نایون:*لبخند پررنگ. ممنونم آقای مین
یونگی:*لبخند.
To be continued....
- ۹.۰k
- ۰۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط