کوک خانم کانگ داخل هستین
𝒑𝒂𝒓𝒕 ۳
کوک : خانم کانگ داخل هستین
1
۲
۳
کوک اومد داخل
کوک : چرا جواب نمی دین اومدم بگم که امشب نیستم کار را رو راست ریس کن خودت
خانم کانگ : اوکی
کوک : هر دفعه مخالفت می کردی حالا چی شده چیزی رو داری قایم می کنی کل اتاق رو یه نگاه کرد
خانم کانگ : نه چیزی نیست بفرمایید برید به کارتوت برسید خیالتون راحت کاری داشتید صدام بزنید (لبخند کج کوله زدن)
کوک : داری بیرونم می کنی من رئیستم(با تعجب)
خانم کانگ : نه بیرونتون نمی کنم (لبخند کج کوله نگران)
کوک : باشه منم می خوام بمونم اینجا رفت روی مبل نشست اطراف دو با دقت نگاه کرد
خانم کانگ : رئیس مگه شما کار ندارین
کوک : نه می خوام یه ذره باهات صحبت کنم بشین بلند شد رفت سمت میز خانم کانگ خم شد زیر رشو نگاه کرر
خانم کانگ : چشم کجا می رید رئیس
کوک : هیچی اومد روی مبل نشست حال یون هیونگ چطوره
خانم کانگ : نشست روبه روی کوک خوبه مشغول کاراشه
کوک : قسط ندارین بچه دار بشین
خانم کانگ : نه بابا کلی کار دارم وقتش رو ندارم شما که خبر دارین
کوک : مرخصی با حقوق می دم بهت
خانم کانگ : یون هیونگ نمی خواد
کوک : خودش گفت بیام راضیت کنم
خانم کانگ : شما چی قسط ندارین یه کاری کنید استینی بالا بزنید
کوک :چه خوب بحث عوض می کنی چرا می خوام امشب قراره برم خواستگاری
خانم کانگ : چی خواستگاری کی (تعجب)
کوک : خب خواستگاری لینا دختر اقای اوه
خانم کانگ : جدی می گین (تعجب )
کوک : اره چرا تعجب کردی تو که می دونی یه ماه با همیم حواست به کارا باشه من باید برم اماده شم برای مراسم امشب و رفت بیرون
خانم کانگ رفت زیر میز ات زیر میز بود خانم خانم خوبین ( زیر میز جولوی مبل بوده )
ات : تو شکه اصلا نمی تونه باور کنه
خانم کانگ: خانم چند تا چک اروم به صورت ات زد که به خودش اومد از زیر میز بیرون اومد می خواست بره بیرون که روی زمین افتاد خانم حالتون خوبه
ات : خانم کانگ حالا باید چی کار کنم گریه شدید من زنش شدم بدون اینکه کسی بفهمه به حرف خانوادم گوش ندادم گفتن نکن ولی من کردم من زن مخفیش شدم قبول کردم کسی ندونه حتی پدر مادرشم نمی دونن ازدواج کرده من همه رو بخاطر اون ول کردم خانوادم دوستام (گریه شدید)
خانم کانگ : باشه اروم باش اروم بیا بشین روی مبل کمک کرد ات نشست روی مبل خودشم نشست کنارش دست ات رد گرفت و بغلش کرد نوازشش کرد
ات : خانم کانگ اگه جای من بودید چی کار می کردید (گریه )
خانم کانگ : نمی دونم واقعا نمی دونم اقای جئعون استاد من بودن این کار ازشون بعیده
ات : منم فکر می کردم بعیده اما نبود داخل بغل خانم کانگ گریه کرد تا اروم شد خانم کانگ خیلی ازتون ممنونم (ناراحت بی حال)
خانم کانگ : بیا پیش من بیا خونه ما کسی نیست یون هیونم مشکلی نداره یه مدت پیش ..
کوک : خانم کانگ داخل هستین
1
۲
۳
کوک اومد داخل
کوک : چرا جواب نمی دین اومدم بگم که امشب نیستم کار را رو راست ریس کن خودت
خانم کانگ : اوکی
کوک : هر دفعه مخالفت می کردی حالا چی شده چیزی رو داری قایم می کنی کل اتاق رو یه نگاه کرد
خانم کانگ : نه چیزی نیست بفرمایید برید به کارتوت برسید خیالتون راحت کاری داشتید صدام بزنید (لبخند کج کوله زدن)
کوک : داری بیرونم می کنی من رئیستم(با تعجب)
خانم کانگ : نه بیرونتون نمی کنم (لبخند کج کوله نگران)
کوک : باشه منم می خوام بمونم اینجا رفت روی مبل نشست اطراف دو با دقت نگاه کرد
خانم کانگ : رئیس مگه شما کار ندارین
کوک : نه می خوام یه ذره باهات صحبت کنم بشین بلند شد رفت سمت میز خانم کانگ خم شد زیر رشو نگاه کرر
خانم کانگ : چشم کجا می رید رئیس
کوک : هیچی اومد روی مبل نشست حال یون هیونگ چطوره
خانم کانگ : نشست روبه روی کوک خوبه مشغول کاراشه
کوک : قسط ندارین بچه دار بشین
خانم کانگ : نه بابا کلی کار دارم وقتش رو ندارم شما که خبر دارین
کوک : مرخصی با حقوق می دم بهت
خانم کانگ : یون هیونگ نمی خواد
کوک : خودش گفت بیام راضیت کنم
خانم کانگ : شما چی قسط ندارین یه کاری کنید استینی بالا بزنید
کوک :چه خوب بحث عوض می کنی چرا می خوام امشب قراره برم خواستگاری
خانم کانگ : چی خواستگاری کی (تعجب)
کوک : خب خواستگاری لینا دختر اقای اوه
خانم کانگ : جدی می گین (تعجب )
کوک : اره چرا تعجب کردی تو که می دونی یه ماه با همیم حواست به کارا باشه من باید برم اماده شم برای مراسم امشب و رفت بیرون
خانم کانگ رفت زیر میز ات زیر میز بود خانم خانم خوبین ( زیر میز جولوی مبل بوده )
ات : تو شکه اصلا نمی تونه باور کنه
خانم کانگ: خانم چند تا چک اروم به صورت ات زد که به خودش اومد از زیر میز بیرون اومد می خواست بره بیرون که روی زمین افتاد خانم حالتون خوبه
ات : خانم کانگ حالا باید چی کار کنم گریه شدید من زنش شدم بدون اینکه کسی بفهمه به حرف خانوادم گوش ندادم گفتن نکن ولی من کردم من زن مخفیش شدم قبول کردم کسی ندونه حتی پدر مادرشم نمی دونن ازدواج کرده من همه رو بخاطر اون ول کردم خانوادم دوستام (گریه شدید)
خانم کانگ : باشه اروم باش اروم بیا بشین روی مبل کمک کرد ات نشست روی مبل خودشم نشست کنارش دست ات رد گرفت و بغلش کرد نوازشش کرد
ات : خانم کانگ اگه جای من بودید چی کار می کردید (گریه )
خانم کانگ : نمی دونم واقعا نمی دونم اقای جئعون استاد من بودن این کار ازشون بعیده
ات : منم فکر می کردم بعیده اما نبود داخل بغل خانم کانگ گریه کرد تا اروم شد خانم کانگ خیلی ازتون ممنونم (ناراحت بی حال)
خانم کانگ : بیا پیش من بیا خونه ما کسی نیست یون هیونم مشکلی نداره یه مدت پیش ..
- ۱۵.۳k
- ۰۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط