زندگی رویایی پارت

زندگی رویایی: پارت۴۱
برگشتم سمت کوک و نشستم رو پاهاش
+ازم ناراحتی
-نه چرا ناراحتی باشم(سرد)
چیزی نگفت این سرد بودنش باهام عصبانیم میکنه لبام رو لباش گذاشتم و کیس فرانسوی رفتیم اولش هیچ همکاری نکرد که بعدش مقاومت نکرد و همکاری کرد
+کوک..اینجوری نباش دیگه
-چه جوریم
دستشو گذاشت پشت کمرم
+اوک اوک قبول میکنم من اشتباه کردم ببخشید
-سرچی اشتباه کردی؟؟؟
+باید میومدم باهات حرف میزدم به جای مست کردن معذرت میخوام
-اوک
+گفتی امروز پارتی داریم
-اره میخوای بریم پاساژ لباس بگریم
+کوک حس خوبی به این پارتی ندارم میشه نریم
-ببین دوتا پلن بهت میدم تو انتخاب کن
+اوک اوک
-پلن Aبریم پارتی پلنBنریم و تا صبح باهم س..
+پلنAبدون شک
کوک خندید و گفتم
+کوک پاشو بریم پاساژ لباس ندارم واسه امشب
-عزیزمن هرچی میپوشی بهت میاد
+نه نه کوک لطفا بریم پاساژ دوس دارم برم پاساژای اینجا لطفااا
-بیب اگه منو و تو تنها بریم صددرصد بدون شک بهمون شک میکنن
+راست میگی...اها من یه فکر بهتر دارم
کوک سوالی نگام کرد و ادامه دادم
+ایدا...ایدا رو ببریم کسی شک نمیکنه از اونجای که تو اوپاش میشی و من دوست صمیمیش
-تا پولامو به باد ندی راحت نمیشی تازه یه نفر نیستین دو نفرین خو ایدا جای چند نفر خرج میکنه تا کارت میبینه
+بیخیال ددی خسیس نباش
آروم جلو رفتم و بوسش کردم
-اوک اوک قبوله پاشو حاظر شو
بدو رفتم و حاضر شدم(اسلاید۲) برگشتم دیدم کوک هم حاظره(اسلاید۳) بهش لبخندی زدم و گفتم
+کوک اول تو برو بیرون بعد من
-...
+کوکی جونم
-..
+ددی..کوک کجای باغی هوی هوی
-هاا هیچی چی گفتی
+اول تو برو بیرون بعد من
سرشو تکون داد و رفت بیرون و منم که میکاپم تموم شد و دیدم همه چیم اوکیه رفتم بیرون کوک رو دیدم بازم بهش لبخند زدم چیزی نگفتم چون بچه ها این ور و اون ور بودن.‌.‌.رفتم سمت اتاق ایدا و در زدم ایدا درو باز کرد حوله تنش بود
+(سوت زد) به به خانم جئون عجب بدنی داری
÷هی هی بیخیال چی شده؟؟
+هیچ زود برو حاظر شو بیا بریم پاساژ
÷با پول کی ششیطون(لبخند شیطونی)
+با پول ددیم برو دیگه اوپات بیرون منتظره
خندید و سرشو تکون داد رفت داخل اتاق و من اون ور ایستادم و گوشیم رو در آوردم به کوک پيام دادم
+کوک هنو همون جا ایستادی
-اره
+خوبی
-اره
+کوک چیزی شده
-اره
+کوووک. داری عصبانیم میکنی چی شده
-هیچی قشنگم
همین جوری داشتم با کوک حرف میزدم که
دیدگاه ها (۴)

زندگی رویایی:پارت ۴۲که ایدا و تهیونگ باهم آمدن بیرون چشم غره...

اسپویل پارت های بعدی ...چطوری آخه ...من نمیتونم دوست داشته ب...

به خودت میایی میبینی تو تنهایی و تاریکی موندی ولی بعد مدتی م...

زندگی رویایی:پارت ۴۰خیلی گریه میکرد و آروم نمیشد.. رفتم سمتش...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

My violent mafiaseason2Part10ویو ا.ت با ی صدایی که نشون میدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط