تکپارتی جونگ کوک

تکپارتی جونگ کوک*
جونگ کوک ویو
نمیدونم چرا ولی دلم میخواد امشب خواص باشه....هیچ
دلیله عاقلانه ای ندارم.........میدونم تهش چی میشه،ولی
مجبورم.......بهتره ازم متنفر ش.....ینی امشب میخوام
بزنم زیر همه قولام؟...چجوری اینکارو کنم؟....اصن بیخیالش 
بشم حقیقتو بگم؟...نمیدونم،ولی هرکاری ک کردم مهم نیس
فقط نمیخوام کاری کنم عذاب بکشه.....

                                                                                *۲:۰۰*

*جونگ کوک زنگ زد به لایلا*
_سلام چاگیا
+سلام دارلینگ
_گفته بودم آماده شو،آماده ای؟
+آماده ی آمادم
_پس بیا پایین پشت درم
+اوو....چ...سریع
*لایلا میره پایین*
لایلا ویو
خیلی ذوق داشتم...بعد از مدتها میخوایم تنهایی باهم
وقت بگذرونیم اونم تو شب....دقیقا تنها کاری که بیش از
حد ازش لذت میبرم.....تازه جالبیش اینجاست که دوهفتس هرجور سعی دارم خانوادمو بپیچونم برم پیش جونگ کوکی نمیشه....واسه همینه قند تو دلم داره آب میشه....میخوام
هرچه زودتر ببینمش و محکم تو بغلش بچلونمش...حتی فکر
کردن ب اینکه وقتی بغلش میکنم سرشو تو گودی گردنم
میزاره هم باعث لرزیدن بدنم میشه*منحرف نباشین منظورش اینه ذوق میکنه و آرامش میگیره*...همون لباسی
و پوشیدم ک باهم خریدیم و خیلی دوسش داشت...ی نیم تنه سفید و کت چرم زرشکی با دامن چرم زرشکی...بعدشم
جونگ کوکی هنوز رنگ موهای جدیدمو ندیده...رفتم موهامو
بلوند کردم...
بعد اینکه اسمش و رو گوشیم دیدم و فهمیدم اومده،سریع
بوتامو پوشیدم بدو بدو رفتم پایین...جوری که دوباره داشتم
لیز میخوردم...نزدیک بود لحظه ی دیدنشو از دست بدم^^...
*لایلا درو باز کردم و مستقیم پریدم بغل جونگ کوک*
+سلام بانی کوچولوی منننن
_*بوسیدن سر لایلا*سلام خانومی که لباسیو که دوس دارممو پوشیده
+یااا چرا بوسم نکردی
_کردم ک
+بوس رو سرم؟من میخام لباتو ببوسمممممممم
_*خنده*باشه...باشه*کیص*
+*از بغلش میاد پایین*
+خب،مث اینکه آسمونم فهمید امشب شب خاصیه و داره ری اکشنشو با بارون نشون میده...
_*گرفتن دست لایلا*
_شاید...
ملکه ویو
لایلا و کوکی یجورایی بهترین شبشونو گذروندن....باهم
خوراکی خوردن،خندیدن،عصبانی شدن،حسودی کردن،قهر کردن،لوس شدن،همو بوسیدن،بغل کردن،رقصیدن و اهنگ خوندن‌...تقریبا کوک لایلا و رسونده بود خونش....دقیقا
خیابون رو به روی خونه لایلا بودن...الان وقتش بود ک
بگه...اصن،اگ نگه چی؟...میتونه نگه داره تا بعد یه مدت
خوده لایلا بفهمه...ولی اون،اون نمیتونه....اون تو قلبش ی چیزی داره ب اسم عشق...چیزی ک با اینکه میدونه با هر تپشی ک ب قلب کوک میده باعث مرگشون میشه،ولی بازهم
کار خودشومیکنه و احساسات و درهم آمیخته میکنه......
حیح جا نشد بقیشو الان موزارمم
دیدگاه ها (۱)

گفته بودم فیک میخوام بنویسمممم فیکم تکپارتی شددددد لیلییییی ...

ܦ̇یܭ ܢ̣وܝ̇ߺویܢܚܩܩ؟؟‿︵‿︵‿ ایـבـہ نـבالمم ‿︵‿︵‿︵★彡 وآیبم و سبز...

@yara_army_bts لطفااا نزارید جونگ کوک واقعی مون حذف شه🙂قضیه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط