راه کج بود نشد تا به دیارم برسم

راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم

بی‌قراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم

شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم

استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم

عشق هرروز دلم را به کناری می‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم

مرگ دل‌بستگی آخر دنیای من است
می‌روم شاید روزی به مزارم برسم


شهریار
دیدگاه ها (۵)

خیالت راحتروزی پیدایت می کنمو به اندازه نبودن هایتدوستت خواه...

‌تهران و بوی ذرّت مکزیکی و غروبتهران و چند خاطره ی افتضاح و ...

بنام انسانیت تقدیم به کردستان-کرماشان-ایلام و...تفاوت شهرهای...

آتش بزنید، سر ببرید ولی بدانید برای همیشه کوردها نسلتان را ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط