شبی پیرمردی از راهی میگذشت که در یک دستش سطلی آب و در دس

شبی پیرمردی از راهی می‌گذشت که در یک دستش سطلی آب و در دست دیگرش مشعلی از آتش بود.



مردم او را گفتند آیا میخواهی با آن آب ، آتش کینه‌توزی‌ها را خاموش سازی و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟ !

پیرمرد گفت: نه ، میرم توالت تاریکه 😝 😂
Join →
🆑 😂 🔥
🆑 😂 🔥
دیدگاه ها (۲)

طرف میره دکتر میگه آقای دکتر چیکار کنم تا 100 سال عمر کنم؟دک...

😄

ﺧﺪﺍﯾﺎ …ﻣﯿﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﺒﺨﺸﯽ ﻭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺁﺷﺘﯽ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖﺍﺯ ﺳﺮ ...

تقدیم ب ی دوست 😄 ﻧﺎﻣﻪ یک بچه آخر سال به ﻣﻌﻠﻤﺶ:ﻣﻮﻋﻠﻢ ﺍﺿﯿﻀﻢ ﻋﺾ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط