دشمن ناتنیpt
دشمن ناتنیpt11
طوری که کسی شک نکنه سمت دستشویی رفت به تهیونگ زنک زد
+کجایی
√همین الان رسیدم
+سریع بیا دستشویی زودباش
گوشی رو قطع کرد و طولی نکشید که تهیونگ جلوش ظاهر شد
√چی شده
+کتت رو در بیار
√چرا
+دربیار
تهیونگ کتش رو درآورد و دختر پوشیدش
+یکی از افراد اونا اینجاست ،یا بهتره بگم برادر ناتنی مون از آب درومد
√نگو که منظورت جونگکوکه؟
+بله دقیقا منظورم همونه،به بابا گفتم به زنش بگه چیزی به جونگکوک نگه ،ما دوتا هم مثلاً دوستیم،فهمیدی؟
√آره.
اون دو نفر از دستشویی درومدن و سمت پدرشون و زنش رفتن
@ خوش اومدی پسرم
-ممنون
جیسونگ به هردوتاشون خوش آمد گفت که طولی نکشید تا جونگکوک سمتشون اومد.
سوهی به مرد نگاهی کرد و جونگکوک هم با بهت به سوهی
# آشناتون کنم،جونگکوک پسرم،و سوهی دوست تهیونگ
چند لحظه سکوتی بین پنج نفر حاکم شد
-خوشبختم
+همچنین
.
چند دقیقه ای گذشته بود ،سوهی با دیدن جین سریع سمتش رفت و کنارش وایساد
+چرا نگفتی اون سر گروهت قراره بیاد
$چی؟
جین سمت دختر برگشت
+میگم جونگکوک اینجاست
$اینجا چیکار داره؟
جین با تعجب پرسید
+پسر زن بابامه
مرد به بیشترین حد از شوک شدن رسید
$زن .....کیم سون...هو؟
+با اجازت
با اومدن جونکوک هردو سمت پسر برگشتن
-فکر نمیکردم اینجا ببینمت جاسوس
دختر به جونگکوک نگاهی کرد و لبخند مسخره ای زد
-توام باهاش همدست شدی جین،حتی زحمت نکشیدی که بگی
$مگه تو گفتی که قراره بیایی اینجا
-من بخاطر مادرم هرسال میام،ولی هنوز دلیل اومدن این دختر رو اینجا نفهمیدم.
+مامانت گفت که،دوست تهیونگم
جونگکوک سمت دختر کرد
-از کی تاحالا تو همچین مراسمی کسایی میان که نباید؟
+تهیونگ میخواست با فضا دور و برش آشنام کن ،مشکلی داری؟
جونکوک نفس عصبی کشید از اونجا دور شد.
سوهی سمت جین کرد و قبل از رفتن حرفی زد
+همونطور که گفتی کسی هویت واقعیم رو نفهمه جین،به نفع هردومونه.
طوری که کسی شک نکنه سمت دستشویی رفت به تهیونگ زنک زد
+کجایی
√همین الان رسیدم
+سریع بیا دستشویی زودباش
گوشی رو قطع کرد و طولی نکشید که تهیونگ جلوش ظاهر شد
√چی شده
+کتت رو در بیار
√چرا
+دربیار
تهیونگ کتش رو درآورد و دختر پوشیدش
+یکی از افراد اونا اینجاست ،یا بهتره بگم برادر ناتنی مون از آب درومد
√نگو که منظورت جونگکوکه؟
+بله دقیقا منظورم همونه،به بابا گفتم به زنش بگه چیزی به جونگکوک نگه ،ما دوتا هم مثلاً دوستیم،فهمیدی؟
√آره.
اون دو نفر از دستشویی درومدن و سمت پدرشون و زنش رفتن
@ خوش اومدی پسرم
-ممنون
جیسونگ به هردوتاشون خوش آمد گفت که طولی نکشید تا جونگکوک سمتشون اومد.
سوهی به مرد نگاهی کرد و جونگکوک هم با بهت به سوهی
# آشناتون کنم،جونگکوک پسرم،و سوهی دوست تهیونگ
چند لحظه سکوتی بین پنج نفر حاکم شد
-خوشبختم
+همچنین
.
چند دقیقه ای گذشته بود ،سوهی با دیدن جین سریع سمتش رفت و کنارش وایساد
+چرا نگفتی اون سر گروهت قراره بیاد
$چی؟
جین سمت دختر برگشت
+میگم جونگکوک اینجاست
$اینجا چیکار داره؟
جین با تعجب پرسید
+پسر زن بابامه
مرد به بیشترین حد از شوک شدن رسید
$زن .....کیم سون...هو؟
+با اجازت
با اومدن جونکوک هردو سمت پسر برگشتن
-فکر نمیکردم اینجا ببینمت جاسوس
دختر به جونگکوک نگاهی کرد و لبخند مسخره ای زد
-توام باهاش همدست شدی جین،حتی زحمت نکشیدی که بگی
$مگه تو گفتی که قراره بیایی اینجا
-من بخاطر مادرم هرسال میام،ولی هنوز دلیل اومدن این دختر رو اینجا نفهمیدم.
+مامانت گفت که،دوست تهیونگم
جونگکوک سمت دختر کرد
-از کی تاحالا تو همچین مراسمی کسایی میان که نباید؟
+تهیونگ میخواست با فضا دور و برش آشنام کن ،مشکلی داری؟
جونکوک نفس عصبی کشید از اونجا دور شد.
سوهی سمت جین کرد و قبل از رفتن حرفی زد
+همونطور که گفتی کسی هویت واقعیم رو نفهمه جین،به نفع هردومونه.
- ۴.۹k
- ۱۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط