عشقباطعمتلخ part

#عشق_باطعم_تلخ #part127

خدایا خودت شفا بده این چند ساعت پیش فشارش افتاده بود، حالش خوب نبود، غش کرده بود؛ الان نشسته من ‌و مسخره می‌کنه!
خودم رو انداختم روی تخت چشم‌هام رو بستم، واقعا خوابم می‌اومد نمی‌تونستم بشینم خل بازی پرهام رو نگاه کنم، خودم رو کشیدم لبه‌ی تخت که وقتی پرهام کنارم بخوابه بهم نزدیک نشه.
با تکون تخت فهمیدم خوابید، منم بخاطر خنده‌هاش خوابم کلاّ پریده بود!
- پرهام؟
- اهوم؟
👇 👇 👇
دیدگاه ها (۸)

#عشق_باطعم_تلخ #part128خندیدم از روی تخت بلند شد رفت سمت سرو...

#عشق_باطعم_تلخ #part129عمو در حال توضیح برگه‌ای که توی دستش ...

#عشق_باطعم_تلخ #part126کیک رو گرفت بالا، داد دستم.- می‌خوام ...

#عشق_باطعم_تلخ #part125با تعجب سرگردون رفتم سمت شهرزاد، راست...

فرار من

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

#شب_خاص Part 24محافظت کنم...و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط