فیکشن یائویی سانزو ریندو

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندو
به قلم سنجین••••☆
🌩-‌ - - - - - -‌ - - - - - - پارت چهل و دوم:

مایکی،با اکراه خودشو جلو کشید-کت ران رو کنار زد و بعد،هودی ریندو رو تا گردنش بالا داد:بنظر نمیاد شکسته باشه-

یه فشار ملایم به سینه‌ی ریندو آورد و وقتی هق دردناکش بلند شد حرفشو تکرار کرد:انگار فقط مو برداشته-مطمئنم!

سانزو هودی رو پایین کشید و دستشو زیره گردن ریندو برد:بیا ران،تا سه بشمریم و بالا بکشیمش!

ران سمت دیگه‌ش وایساد،
همزمان گفتن:یک،دو سه!

ریندو رو به حالت نشسته درآوردن و رین-از شدت درد از هوش رفت و سر خونیش-به یقه و گردن سانزو کشیده شد-دو ثانیه بعد بخاطر همون درد به هوش اومد و دوباره،با سه شماره روی پا بلندش کردن

ایزانا جلوتر راه افتاد:از جلو هواتو دارم

اون پله ها،رین رو تا جهنم بردن و برگردوندن
تمام بدنش میلرزید،به سختی نفس میکشید و با هر نفس،هزار تا چاقو توی تنش فرو میشد

مسیر پله ها،سوار آمبولانس شدن و بیمارستان رو بخاطر نمیاورد-اما وقتی روی تخت به هوش اومد سانزو کنارش بود

تقریبا یک روز کامل خواب بود-وقتی که بیدار شد لبهاش از خشکی ترک برداشته بودن و زبونش مثل چوب خشک شده بود

سانزو-نگران کنارش وایساد و دستشو روی شونه‌ی سالمش گذاشت:رین؟ حالت خوبه؟!

ریندو یه نفس دردناک کشید،بعد زمزمه کرد:دستشویی دارم!

سانزو کمکش کرد روی تخت بشینه و ریندو طوری طولانی به زمین زیره پاش خیره شد که انگار از بُعد دیگه‌ای به زمین اومده!

پنج دقیقه یا بیشتر به زمین نگاه کرد،
انقدر طولانی که سانزو با نگرانی تکونش داد:ریندو چی شده؟

فکر میکرد که ضربه مغزی شده!
شده بود-اما نه در حدی که عقلشو کامل از دست بده

ریندو گفت:نمیبینم...!

سانزو پلکهاشو روی هم فشرد-فاک
ریندو چشماش ضعیف بود،بدون عینک جلوی پاشو هم نمی‌دید!

کنارش وایستاد و دستشو پشت شونه‌ش گذاشت:بیا باهم راه میریم

ریندو تنه‌شو به سانزو تکیه داد و باهاش هم قدم شد-اما اتاق کش میومد و هر چقدر قدم برمیداشتن به اتاقک دستشویی نمی‌رسیدن

و وقتی که رسیدن،سانزو در رو باز گذاشت و به دیوار کنارش،بیرون از دستشویی تکیه داد:همینجا وایمیسم-

ریندو زمزمه کرد:اوکی!

با هر تکون خوردنش،نفسش بند میرفت و برمیگشت
روی توالت که نشست،نمیدونست چطور باید بایسته،
و وقتی که ایستاد نمیدونست چطور باید راه بره

اما وقتی جلوی اینه وایساد-وقتی که قیافه‌ی داغونش و خون خشک شده‌ی توی موهاش رو و کبودی گنده‌ای که کل سمت چپ صورتشو دربرگرفته بود دید،ترجیح داد که به تخت برگرده

بلند گفت:هالووین نزدیکه؟
سانزو متقابلا توی دستشویی سرک کشید:نه،چرا میپرسی؟

میپرسید مدت میخواست توی قاشق زنی شرکت کنه-بخاطر قیافش بود دیگه! اما سانزو منظور ریندو رو نفهمیده بود...

╭─────┈┈┈.°୭‌       
╰┈➤ 🌈
 .𝂅  ִ ◯⃘ 𝆬 .  𞥊ֹ ׄ   𝇈⃝☁️𓂃
۫  ︩︪𔓕 🔥ৎ  Ɨɑց:: #سانزوxریندو  𝆺𝅥 ׅ𝆭   ࿚     ‌  
ㅤׁ
دیدگاه ها (۸)

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

بچه ها انقدر که درخواست کردید منم پارت جدید دادم خدایی دستم ...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

دوست پسر دمدمی مزاج

“Smile of Death” part (10)از زبان هیکاریبعد از اینکه سانزو ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط