●بال های سیاه و سفید○پارت 13
از زبان جیمین:
دوباره افسردگی گرفتم.دیگه نمیتونم برقصم.هیچ امیدی ندارم.داشتم طبق معمول توی بار میخوردم و مست میکردم.یه دختر کنارم نشسته بود همش زیر چشمی بهم نگاه میکرد.بعضی وقتا یکم نزدیکم میشد.دیگه عصبی شدم و با صدای سردی گفتم:اگه میخوای زنده بمونی ازم فاصله بگیر
بعد از سر جام بلند شدم و رفتم خونه امدوباره اون دختره هرزه رو با بابام دیدم.اهمیتی ندادم و رقتم توی آشپز خونه.
دختره:عا جیمین اومدی؟داشتم نگران میشدم
با یه لحن بد و سردی گفتم:لازم نکرده نگرانم باشی
بابام گفت:چطور جرئت میکنی با نا مادریت این زور رفتار کنی؟من تو رو اینطور بزرگ کردم؟اتقدر بی خاصیت!نا سلامتی پسرمی باید شان و شهصیت خانوادمون رو نگه داری!
گفتم:من پسر تو نیستم.نبودم.و نخواهم بود.تو نمیدونی این زنیکه داره چیکار میکنه
بابام داد زد:حرف دهنت و بفهم!
گفتم:تو میفهمی که منم بفهمم؟خجالت نمیکشی دم به دقیقه خونه ی من پلاسی؟
بابام یه جوری داد زد دختره ترسید:خفه شو!
رفتم توی دستشویی و دوربین و دیدم.یادم افتاد موقعی که اون دختره ی هرزه من و بوسید دستم خورد به این و این ضبط کرد.سریع دوربین و برداشتم و تمام مشخصات رو توی یع فلش ریختم.از سیر تا پیاز ماجرا توی این دوربین بود.دختره رفته بود خرید و بابام توی خونه بود.فلش رو زدم به تلوزیون و فیلم رو به بابام نشون دادم.اما واکنشی که بهم نشون داد واقعا بد بود.
به محض اینکه فیلم رو نشون دادم عصبی شد و اومد سمتم.توی راهش به من گفت:با هوش مصنوعی این رو درست کردی!!!
منطورش چی بود؟این کجاش هوش مصنوعیه؟یدونه محکم زد توی شکمم.افتادم زمین.کمربندش و در اورد شکل یه شلاق گرفت.محکم پیزد.یه بار دیگه.پشت سر هم
نمیدونم چیشد اما..دوباره رفتم توی اونجای تماما سیاه و اون دختر بالرین.ولی..فرقش این بود که،اینبار ا/ت تماما سیاه پوشیده بود ولی من سفید.ا/ت داشت میرقصید.وقتی رقصش تموم شد برگشت سمتم.بهم لبخند غمگینی زد و گفت:جیمین..بیا..بیا اینجا
رفتم سمتش وقتی از پر سیاه و سفید رد شدم،به جای ا/ت خودم رو دیدم.خودم رو در حال کتک خوردن توسط بابام دیدم.اون یکی جیمین گفت:بیدار شو!بیدار شو!وگرنه ا/ت....دیگه هیچ وقت بر نمیگرده!!!
همون لحظه بیدار شدم بدنم درد میکرد.روی تختم بودم.هیچ کس خونه نبود.رفتم حموم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم از خونه بیرون.منظور خوابم چی بود؟ا/ت دیگه بر نمیگرده؟رفتم توی اشپز خونه اما دیدم اون دختره ی هرزه توی اشپز خونه هست.اما اون که...هیچی مهم نیست.دبدم داره به چیزی رو اتیش میزنه که دیدم همون پریه که ا/ت بهم داده بود.داد زدم:چه غلطی داری میکنییی؟!؟!؟!
دختره گفت:پر سیاه رو میسوزونم.ممکنه بدبیاری بیاره
واقعا کنترلم دست خودم نبود.نزدیک زنه شدم و با پشت دست زدم تو دهنش(آخیشششش😮💨)
پر از دستش کشیدم بیرون نصف پر سوخته بود.از خونه رفتم بیرون.ا/ت تروخدا....بهت نیاز دارم...تنهام...خواهش میکنم...برگرد پیشم
از زبان ا/ت:
چند روزی خونه سوجون زندگی میکردم. پسر خوبی بود.یه شب رفتم بار.لباس پوشیده بودم(اسلاید 2)
توی بار داشم میخوردم که یهو یه پسر اومد سمتم.گفت:سلام.تاحالا اینجا نیومده بودی. خوش بختم اسمم شیمین(کم بود اسم دارم😅حالا تازه نمیدونم همچین اسمی وجود داره یا نه)
گفتم:منم ا/ت
گفت:میای اینجا ها رو بهت نشون بدم؟
گفتم:داری..کلک میمالی؟(یعنی میخواد ا/ت رو ببره توی اتاق و باهم نماز بخونن😅)
گفت:او باهوشم هستی
گفتم:برو
گفت:نه نه
نزدیکم و شد با یه صدای خیلی بمی توی گوشم زمزمه کرد:اگه همکاری کنی باهات خوب رفتار میکنم
دستم و گرفت و کشید.مقاومت کردم اما زورش خیلی زیاد بود.ترسیده بودم.کمک..یکی کمکم کنه..!
یهو یکی اومد دستم رو کرفت و از اون مَرده جدا کرد
بهش نگاه کردم..ج..جیمین..
من و برد توی یه اتاق.چسبونم به دیوار و من و بین خودش و دیوار قفل کرد.گونه اش کبود بود.گوشه لبش زخمی بود.جیمین گفت:ا/ت..
خواستم ازش جدا شم اما یهو بغلم کرد
گریه میکرد و میگفت:ا/ت...تروخدا برگرد پیشم..تحمل از دست دادنت و ندارم...به خدا اون روز بابام یه زن هرزه گرفته بود اون زنه به زور صورتم رو بوسید...به خدا تو همه چیزمی..بدون تو نمیتونم ا/ت..
نمیدونستم دروغ میگه یا راست..ولی..
دستم و گذاشتم روی سرش و نوازش کردم و شقیقه هاش رو میبوسیدم
گفتم:دلم برات تنگ شده بود...دوست دارم
________________________________________________
امیدوارم دوست داشته باشین گوگولیا🥺💜
I love you BTS and ARMY 💜🔮🎶
شرط برای پارت بعد 5 لایک💜
#بی_تی_اس
#فیک_عاشقانه
#نامجون
#جین
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک
#غمگین
#درام
دوباره افسردگی گرفتم.دیگه نمیتونم برقصم.هیچ امیدی ندارم.داشتم طبق معمول توی بار میخوردم و مست میکردم.یه دختر کنارم نشسته بود همش زیر چشمی بهم نگاه میکرد.بعضی وقتا یکم نزدیکم میشد.دیگه عصبی شدم و با صدای سردی گفتم:اگه میخوای زنده بمونی ازم فاصله بگیر
بعد از سر جام بلند شدم و رفتم خونه امدوباره اون دختره هرزه رو با بابام دیدم.اهمیتی ندادم و رقتم توی آشپز خونه.
دختره:عا جیمین اومدی؟داشتم نگران میشدم
با یه لحن بد و سردی گفتم:لازم نکرده نگرانم باشی
بابام گفت:چطور جرئت میکنی با نا مادریت این زور رفتار کنی؟من تو رو اینطور بزرگ کردم؟اتقدر بی خاصیت!نا سلامتی پسرمی باید شان و شهصیت خانوادمون رو نگه داری!
گفتم:من پسر تو نیستم.نبودم.و نخواهم بود.تو نمیدونی این زنیکه داره چیکار میکنه
بابام داد زد:حرف دهنت و بفهم!
گفتم:تو میفهمی که منم بفهمم؟خجالت نمیکشی دم به دقیقه خونه ی من پلاسی؟
بابام یه جوری داد زد دختره ترسید:خفه شو!
رفتم توی دستشویی و دوربین و دیدم.یادم افتاد موقعی که اون دختره ی هرزه من و بوسید دستم خورد به این و این ضبط کرد.سریع دوربین و برداشتم و تمام مشخصات رو توی یع فلش ریختم.از سیر تا پیاز ماجرا توی این دوربین بود.دختره رفته بود خرید و بابام توی خونه بود.فلش رو زدم به تلوزیون و فیلم رو به بابام نشون دادم.اما واکنشی که بهم نشون داد واقعا بد بود.
به محض اینکه فیلم رو نشون دادم عصبی شد و اومد سمتم.توی راهش به من گفت:با هوش مصنوعی این رو درست کردی!!!
منطورش چی بود؟این کجاش هوش مصنوعیه؟یدونه محکم زد توی شکمم.افتادم زمین.کمربندش و در اورد شکل یه شلاق گرفت.محکم پیزد.یه بار دیگه.پشت سر هم
نمیدونم چیشد اما..دوباره رفتم توی اونجای تماما سیاه و اون دختر بالرین.ولی..فرقش این بود که،اینبار ا/ت تماما سیاه پوشیده بود ولی من سفید.ا/ت داشت میرقصید.وقتی رقصش تموم شد برگشت سمتم.بهم لبخند غمگینی زد و گفت:جیمین..بیا..بیا اینجا
رفتم سمتش وقتی از پر سیاه و سفید رد شدم،به جای ا/ت خودم رو دیدم.خودم رو در حال کتک خوردن توسط بابام دیدم.اون یکی جیمین گفت:بیدار شو!بیدار شو!وگرنه ا/ت....دیگه هیچ وقت بر نمیگرده!!!
همون لحظه بیدار شدم بدنم درد میکرد.روی تختم بودم.هیچ کس خونه نبود.رفتم حموم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم از خونه بیرون.منظور خوابم چی بود؟ا/ت دیگه بر نمیگرده؟رفتم توی اشپز خونه اما دیدم اون دختره ی هرزه توی اشپز خونه هست.اما اون که...هیچی مهم نیست.دبدم داره به چیزی رو اتیش میزنه که دیدم همون پریه که ا/ت بهم داده بود.داد زدم:چه غلطی داری میکنییی؟!؟!؟!
دختره گفت:پر سیاه رو میسوزونم.ممکنه بدبیاری بیاره
واقعا کنترلم دست خودم نبود.نزدیک زنه شدم و با پشت دست زدم تو دهنش(آخیشششش😮💨)
پر از دستش کشیدم بیرون نصف پر سوخته بود.از خونه رفتم بیرون.ا/ت تروخدا....بهت نیاز دارم...تنهام...خواهش میکنم...برگرد پیشم
از زبان ا/ت:
چند روزی خونه سوجون زندگی میکردم. پسر خوبی بود.یه شب رفتم بار.لباس پوشیده بودم(اسلاید 2)
توی بار داشم میخوردم که یهو یه پسر اومد سمتم.گفت:سلام.تاحالا اینجا نیومده بودی. خوش بختم اسمم شیمین(کم بود اسم دارم😅حالا تازه نمیدونم همچین اسمی وجود داره یا نه)
گفتم:منم ا/ت
گفت:میای اینجا ها رو بهت نشون بدم؟
گفتم:داری..کلک میمالی؟(یعنی میخواد ا/ت رو ببره توی اتاق و باهم نماز بخونن😅)
گفت:او باهوشم هستی
گفتم:برو
گفت:نه نه
نزدیکم و شد با یه صدای خیلی بمی توی گوشم زمزمه کرد:اگه همکاری کنی باهات خوب رفتار میکنم
دستم و گرفت و کشید.مقاومت کردم اما زورش خیلی زیاد بود.ترسیده بودم.کمک..یکی کمکم کنه..!
یهو یکی اومد دستم رو کرفت و از اون مَرده جدا کرد
بهش نگاه کردم..ج..جیمین..
من و برد توی یه اتاق.چسبونم به دیوار و من و بین خودش و دیوار قفل کرد.گونه اش کبود بود.گوشه لبش زخمی بود.جیمین گفت:ا/ت..
خواستم ازش جدا شم اما یهو بغلم کرد
گریه میکرد و میگفت:ا/ت...تروخدا برگرد پیشم..تحمل از دست دادنت و ندارم...به خدا اون روز بابام یه زن هرزه گرفته بود اون زنه به زور صورتم رو بوسید...به خدا تو همه چیزمی..بدون تو نمیتونم ا/ت..
نمیدونستم دروغ میگه یا راست..ولی..
دستم و گذاشتم روی سرش و نوازش کردم و شقیقه هاش رو میبوسیدم
گفتم:دلم برات تنگ شده بود...دوست دارم
________________________________________________
امیدوارم دوست داشته باشین گوگولیا🥺💜
I love you BTS and ARMY 💜🔮🎶
شرط برای پارت بعد 5 لایک💜
#بی_تی_اس
#فیک_عاشقانه
#نامجون
#جین
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک
#غمگین
#درام
- ۱۵.۴k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط