پارت ۸۶

جونگ‌کوک بازوشو آورد جلو. ات بی‌هیچ حرفی دستشو انداخت دور بازوی اون، انگار که از قبل این حرکت رو حفظ کرده باشه.
جمعیت راه رو باز کردن و جونگ‌کوک مستقیم رفت سمت یکی از مافیاهای سرشناس که هیکل درشت و کت مشکی براقش از دور برق می‌زد.

جونگ‌کوک با اون لحن سرد و سنگینش سلام کرد و باهاش دست داد:
– «خوشحالم که دعوت رو پذیرفتید.»

یونا که از فرصت استفاده کرده بود، خودش رو رسوند کنار جونگ‌کوک. چون مافیاعه آمریکایی بود، با یه لحن مبتدی انگلیسی گفت:
– «Nice to meet you, sir.»
و دستشو جلو آورد.

آمریکاییه یه نگاه کوتاه بهش انداخت، ابروشو کمی بالا برد و بدون ذره‌ای لبخند، فقط دستشو فشرد. بعد برگشت سمت جونگ‌کوک و پرسید:
– «اون بانویی که کنارتونه کیه؟ مشتاقم بشناسمشون.»

جونگ‌کوک، با همون حالت بی‌احساس ولی این بار با یه لهجه خاص و حساب‌شده، گفت:
– «ایشون اِت هستن… همسرم.»

نگاه آمریکاییه رفت سمت ات.
ات لبخند ظریف و کنترل‌شده‌ای زد، و با لهجه‌ی اصیل آمریکایی گفت:
– «It’s a pleasure to meet you.»
دستشو جلو آورد و محکم باهاش دست داد، طوری که حتی مافیاعه هم برای چند ثانیه با احترام نگاش کرد.

یونا که رنگ صورتش کمی سرخ شده بود، بدون هیچ حرفی از جمع فاصله گرفت و مستقیم سمت مادر جونگ‌کوک رفت. وقتی رسید، صدای آرام اما پر از حرصش رو پایین آورد و گفت:
– «دیدی چطور همه بهش نگاه می‌کنن؟ حتی آقای وینستون رو هم مجذوب خودش کرد.»

مامان جونگ‌کوک، که نگاهش هنوز روی ات بود، آرام گفت:
– «دیدم… ولی نگران نباش. آدمایی مثل اون، زیادی به خودشون مطمئن‌ان. همین اعتمادبه‌نفسش باعث سقوطش میشه.»

یونا لبخند کجی زد:
– «خب، برنامه‌مون چیه؟ نمی‌تونیم همین‌جوری وایسیم و نگاه کنیم.»

مامان جونگ‌کوک کمی سرشو به سمتش چرخوند، لیوان نوشیدنی رو تو دستش چرخوند و گفت:
– «امشب کاری نمی‌کنیم که مستقیم تو چشم بیاد. ولی… با چند نفر از خانواده‌ها حرف می‌زنم. فقط کافیه یک شایعه کوچیک پخش بشه که جایگاهش بین مردم و خانواده بلرزه.»

یونا، که برق هیجان تو چشماش افتاده بود، گفت:
– «منم می‌تونم با چند تا از دخترای مهمونا حرف بزنم. فقط کافیه بگم اون لباس سبز رو واسه جلب توجه یکی دیگه پوشیده… نه برای جشن.»

مامان جونگ‌کوک جرعه‌ای از نوشیدنی‌ش برداشت و دوباره به ات که وسط سالن کنار جونگ‌کوک ایستاده بود نگاه کرد:
– «بذار امشب لذت ببره… فردا صبح که بیدار شد، زمین زیر پاش خالی شده باشه.»
دیدگاه ها (۱۱)

پارت ۸۷

پارت ۸۹

پارت ۸۵

پارت ۸۴

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟑ات هنوز تو فکر خواب بود که ص...

black flower(p,318)

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط