اگر چه اجبار بود
اگر چه اجبار بود
فصل اول ( پارت هفتم )
ات = آبروی بابام وسط بود میفهمی؟! خودت اگه جای من بودی چیکار میکردی ؟! نمی گفتن چه دختر هر*زه ایه ؟! پدرش چطوری تربیتش کرده؟!
کوک = پس آبرو و غرور من چی ؟! آبروی خانوادم ؟ هههه! تو فقط به فکر خودتی ... مگه من عروسکم که آبرو نداشته باشم ؟ من از وقتی بچه بودم اگه کاری از هم نمی کردم ولی متهم میشدم .... حالا که یه زره داشتم طمع خوشبختی و میچشیدم نوبت تو شده که کاسه کوزه ها رو رو سر من بشکنی .... من از وقتی به دنیا اومدم انگار رو سرم نوشتن « آشغال ، هر کی میخواد این و اذیت کنه !»
دیگه تا رسیدن به تالار حرفی بین من و کوک رد و بدل نشد . وقتی رسیدیم به تالار کوک از من جلو تر راه میرفت منم با اون دامن بلند بزور خودم و به صندلی رسوندم و روش نشستم . بعد از اینکه کل مهمونا اومدن جیمین رفت پیش بقیه مهمونا و دوستم جنی صمیمی عرین دوستم اومد کنارم نشست و گفت .
جنی = چرا اینقدر پَکَری ؟ نا سلامتی شب ازدواج ته ها ..
ات = جنی آذیت نکن .... خودت که میدونی قضیه چیه
جنی = نه
ات = اَی مرگ ، اَی حَناق ، اَی زهر خر .. آخه کره خر چرا تو اینقدر گاوی
جنی = از تو یاد گرفتم دیگه ...
با کیف زدم تو سرش و گفتم
ات = مسخره ی بی مزه
جنی = نه که تو خیلی خوش مزه ای
ات = تو آدم بشو نیستی نه ؟!
جنی = نه عزیزم .. من دخترم چطوری آدم بشم من هَوام
ات = خدا به داد شوهرت برسه .
جنی = اِ وا ... مگه شوهر من جیغ جیغو
ات = بسه دیگه اینقدر نمک نریز ( خنده )
جنی = چشم ... ببین دوست خوب اینجوری حال دوستش و خوب میکنه
راست میگفت کلا همه چی یادم رفت ....
ادامه دارد ❤️
شرط :
لایک = ۷ تا
کامنت = ۶ تا
فصل اول ( پارت هفتم )
ات = آبروی بابام وسط بود میفهمی؟! خودت اگه جای من بودی چیکار میکردی ؟! نمی گفتن چه دختر هر*زه ایه ؟! پدرش چطوری تربیتش کرده؟!
کوک = پس آبرو و غرور من چی ؟! آبروی خانوادم ؟ هههه! تو فقط به فکر خودتی ... مگه من عروسکم که آبرو نداشته باشم ؟ من از وقتی بچه بودم اگه کاری از هم نمی کردم ولی متهم میشدم .... حالا که یه زره داشتم طمع خوشبختی و میچشیدم نوبت تو شده که کاسه کوزه ها رو رو سر من بشکنی .... من از وقتی به دنیا اومدم انگار رو سرم نوشتن « آشغال ، هر کی میخواد این و اذیت کنه !»
دیگه تا رسیدن به تالار حرفی بین من و کوک رد و بدل نشد . وقتی رسیدیم به تالار کوک از من جلو تر راه میرفت منم با اون دامن بلند بزور خودم و به صندلی رسوندم و روش نشستم . بعد از اینکه کل مهمونا اومدن جیمین رفت پیش بقیه مهمونا و دوستم جنی صمیمی عرین دوستم اومد کنارم نشست و گفت .
جنی = چرا اینقدر پَکَری ؟ نا سلامتی شب ازدواج ته ها ..
ات = جنی آذیت نکن .... خودت که میدونی قضیه چیه
جنی = نه
ات = اَی مرگ ، اَی حَناق ، اَی زهر خر .. آخه کره خر چرا تو اینقدر گاوی
جنی = از تو یاد گرفتم دیگه ...
با کیف زدم تو سرش و گفتم
ات = مسخره ی بی مزه
جنی = نه که تو خیلی خوش مزه ای
ات = تو آدم بشو نیستی نه ؟!
جنی = نه عزیزم .. من دخترم چطوری آدم بشم من هَوام
ات = خدا به داد شوهرت برسه .
جنی = اِ وا ... مگه شوهر من جیغ جیغو
ات = بسه دیگه اینقدر نمک نریز ( خنده )
جنی = چشم ... ببین دوست خوب اینجوری حال دوستش و خوب میکنه
راست میگفت کلا همه چی یادم رفت ....
ادامه دارد ❤️
شرط :
لایک = ۷ تا
کامنت = ۶ تا
- ۲.۵k
- ۱۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط