اینجا به دل سپردن من گیر داده اند

اینجــا به دل سپردن من گیر داده اند
مشتی اجل به بردن من گیر داده اند

اینجا همیشه آب تکان می خورد از آب
اما بـــه آب خوردن من گیـــــر  داده اند

مانند شمع در غم تو آب می شوم
مردم به فرم مردن من گیر داده اند

چشم انتظار دست تو اصلا نمی شوم
وقتـــی به شال گردن من گیر داده اند

در شهر،حس و حال برادر کشی پُر است
گرگان بـــه جامـــه ی تن من گیـر داده اند

دامن زدم به خون که بدست آورم تو را
این دست ها به دامن من گیـر داده اند

گر پا دهد برای تو سر نیز می دهم
اینجا به دل سپردن من گیر داده اند

 #فرامرز_عرب_عامری


💫🎋
دیدگاه ها (۱)

بی تو شیرازه جانم شده پاشیده ز همغمت انگار به نابودی من خورد...

اگر با گریه‌های خویش می‌رقصم  همینم من و هرکس هرچه می‌خواهد ...

.اینکه گاهی دلم میگیردگاهی دستانم به زندگی نمیرودگاهی یک حصا...

هر کجا نیست کسی، آنطرفِ میز، منمخسته و غم‌زده با خویش گلاویز...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط