فیک کوک #part1

#پارت۱
ا.ت
(امشب شیفت شب بودم و باید میرفتم بیمارستان.حدود ساعت ۱۰ شب آماده شدم که برم شیفت.در رو باز کردم که برم سر کار که یکی همینطوری داخل خونم اومد و در رو بست و دهنم رو گرفت.قلبم اومد تو دهنم نمیدونستم چکار کنم.چون اون یه اسلحه داشت)
جونگ کوک:صدات در بیاد یا چیزی بگی با همین تفنگ خلاصت میکنم(وقتی مطمئن شدم ساکته دستمو از رو دهنش برداشتم) خوب گوش کن ببین چی میگم دو نفر دنبالمن منم کاری باهات ندارم فقط تا اون دو نفر میرن همینجا میمونم اگه از من سراغی گرفتن میگی منو ندیدی!!فهمیدی؟؟؟
_آره ولی برای چی دنبالتن؟؟نکنه قاتلی؟؟وای شما تیر خوردی.....
جونگ کوک:فضولیش به تو نیومده
(صدای زنگ در)
_ببخشید خانم شما یه مرد قد بلند با پالتوی مشکی ندیدین؟؟اون تیر خورده و زخمیه.
ا.ت:نه ندیدم
_ممنون.بریم
جونگ کوک:خوبه حالا میرم.
(اینو گفت و تا اومد بره افتاد روم)
_هی آقا!!!!!
(بخاطر زخمش بیهوش شده بود.موندم چیکار کنم آخه از طرفی شیفت شب بودم و از اون ور اینم نیاز به کمک داشت و نمیتونستم بیخیال بشم)
دیدگاه ها (۳)

Part2 فیک کوک

Part3 فیک کوک

سلام از امروز فیکشن هایی که خودم مینویسم رو قرار میدم✋💛

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

قلب یخیپارت ۱۴با اینکه شرط هارو رعایت نکردید ولی گذاشتم، نه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط