مطلبی که میخوانید خاطرهای از شهید علی محمودوند از ع
مطلبی که میخوانید، خاطرهای از شهید «علی محمودوند» از علمداران تفحص است که به روایت کتاب «شهید گمنام» آمده است:.
#شهید بیست ویکم
مدتی بعد در منطقه #فکه به یک گلستان دسته جمعی از شهدا رسیدیم؛ تعدادی شهید را داخل یک گودال ریخته بودند؛ روز اول هفت شهید را خارج کردیم و برگشتیم؛ روز بعد سیزده شهید دیگر را از آنجا خارج کردیم؛ اما نکته عجیب شهید بیست و یکم بود!
با سرنیزه اطراف شهید را کاملاً خالی کردیم؛ خاکها را کنار زدیم؛ لباس کامل، دکمههای لباس بسته، بند حمایل و تجهیزات، خشاب ، قمقمه، یک فانسخه به تجهیزات و یک فانسخه به پیکر، جوراب و... خلاصه همه چیز کامل بود اما! کسی داخل این لباس نبود. نه استخوانی و نه ... هیچ چیزی نبود. گویی #ملائک_خدا جسم و روح او را با خود برده بودند.
#شهید بیست ویکم
مدتی بعد در منطقه #فکه به یک گلستان دسته جمعی از شهدا رسیدیم؛ تعدادی شهید را داخل یک گودال ریخته بودند؛ روز اول هفت شهید را خارج کردیم و برگشتیم؛ روز بعد سیزده شهید دیگر را از آنجا خارج کردیم؛ اما نکته عجیب شهید بیست و یکم بود!
با سرنیزه اطراف شهید را کاملاً خالی کردیم؛ خاکها را کنار زدیم؛ لباس کامل، دکمههای لباس بسته، بند حمایل و تجهیزات، خشاب ، قمقمه، یک فانسخه به تجهیزات و یک فانسخه به پیکر، جوراب و... خلاصه همه چیز کامل بود اما! کسی داخل این لباس نبود. نه استخوانی و نه ... هیچ چیزی نبود. گویی #ملائک_خدا جسم و روح او را با خود برده بودند.
- ۱.۱k
- ۱۱ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط