قاسم امیری
زندهیاد "قاسم امیری"، شاعر، منتقد و نویسندهی کُرد، زادهی سال ۱۳۳۲ خورشیدی، در یک زاغه، در محلهی چوب فروشهای کرمانشاه بود.
◇ نمونهی شعر:
(۱)
[شعر بلند دو قسمتی]
{بانو آیدا! بخوان برای زمانی که نیستم}
-۱-
تو را
با کدام چشمه در میان بگذارم
با تشنگیِ کدام عابر
و هوشِ بختْبرگشته
با عطش تو
کدام سرابی را باید فریفت
تا بفریبم
با مهر تو
تیغ از کفِ کدام زنگیِ مست باید ستاند
تا که بستانم
جانا!
به تاراج پیراهناَت وا نخواهمگذاشت
***
در این الفبای مسکین
حرف به حرف آواره شدم
و نام تو را نیافتم.
-۲-
دوشیزهی نام تو
آغاز کدام واژه
نعرهی کدام پارینهسنگ
زار
زارِ
پنجهی کدام باربد بر گیسوی بریدهی چنگ بود
که تیغ
جهاد کرد
و آوازهاَت
به کُنج دل خزید.
چشمه که از عطش تو کامیاب شود
من کویر لوت را به ساغری مینوشم
ای هوش ازلی!
در غروب کدامین سرما
از دلِ خارای کدام پارینهسنگ
زبانْآواز کدام ترانه شدی
که کشته به کشته
رسیدی به شباهت بختْبرگشتهی من
در معبد سنگیِ کدام نیاز
در رقص باکرهی کدام (بوگامداسی)
نجوایت کنم
در آوای این نیلبک مقتول
چهسان دلِ سنگ خدایان نرم کنم *
بکارت تو را
با کدام حرف ناخواندهای در میان بگذارم
که رقص عاشقکُشاَت
استخوان مرا سپید
و زهر به آفاق پاشید.
***
جانا!
چگونه به جامهاَت بسپارم.
(۲)
[برای دکتر پرویز اذکائی]
فتحالفتوح
صفیر ذالفقار کبیر
بر رگان دخترکان حریر
مبارک باد
رامشگران پردهها ساز کردند
و کاتبان بر مصطبه بنشستند
و فتحالفتوح را به خط سرشکسته نستعلیق روایت نمودند.
(۳)
[درخت]
صدای خروس و صفای درخت
و مردی که خوابیده پای درخت
تبر دارد این مرد، بیدار شد
الهی بمیرم برای درخت!.
(۴)
پدران دشنه، پسران پهلو
سایه ها مست تماشا
نوشدارو در جیب
(۵)
کودکان را به ضیافت ماه
بخوانید
کر گوشان را به ضیافت
سمفونی
تبارکالله
دست مبارک، آسمان را در قفس انداخت
تا
پرنده را آزاد کند.
◇ نمونهی شعر:
(۱)
[شعر بلند دو قسمتی]
{بانو آیدا! بخوان برای زمانی که نیستم}
-۱-
تو را
با کدام چشمه در میان بگذارم
با تشنگیِ کدام عابر
و هوشِ بختْبرگشته
با عطش تو
کدام سرابی را باید فریفت
تا بفریبم
با مهر تو
تیغ از کفِ کدام زنگیِ مست باید ستاند
تا که بستانم
جانا!
به تاراج پیراهناَت وا نخواهمگذاشت
***
در این الفبای مسکین
حرف به حرف آواره شدم
و نام تو را نیافتم.
-۲-
دوشیزهی نام تو
آغاز کدام واژه
نعرهی کدام پارینهسنگ
زار
زارِ
پنجهی کدام باربد بر گیسوی بریدهی چنگ بود
که تیغ
جهاد کرد
و آوازهاَت
به کُنج دل خزید.
چشمه که از عطش تو کامیاب شود
من کویر لوت را به ساغری مینوشم
ای هوش ازلی!
در غروب کدامین سرما
از دلِ خارای کدام پارینهسنگ
زبانْآواز کدام ترانه شدی
که کشته به کشته
رسیدی به شباهت بختْبرگشتهی من
در معبد سنگیِ کدام نیاز
در رقص باکرهی کدام (بوگامداسی)
نجوایت کنم
در آوای این نیلبک مقتول
چهسان دلِ سنگ خدایان نرم کنم *
بکارت تو را
با کدام حرف ناخواندهای در میان بگذارم
که رقص عاشقکُشاَت
استخوان مرا سپید
و زهر به آفاق پاشید.
***
جانا!
چگونه به جامهاَت بسپارم.
(۲)
[برای دکتر پرویز اذکائی]
فتحالفتوح
صفیر ذالفقار کبیر
بر رگان دخترکان حریر
مبارک باد
رامشگران پردهها ساز کردند
و کاتبان بر مصطبه بنشستند
و فتحالفتوح را به خط سرشکسته نستعلیق روایت نمودند.
(۳)
[درخت]
صدای خروس و صفای درخت
و مردی که خوابیده پای درخت
تبر دارد این مرد، بیدار شد
الهی بمیرم برای درخت!.
(۴)
پدران دشنه، پسران پهلو
سایه ها مست تماشا
نوشدارو در جیب
(۵)
کودکان را به ضیافت ماه
بخوانید
کر گوشان را به ضیافت
سمفونی
تبارکالله
دست مبارک، آسمان را در قفس انداخت
تا
پرنده را آزاد کند.
- ۱.۷k
- ۳۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط