همسایه مشکوک

پارت۵

بارونِ دیشب تموم شده بود، اما هوا هنوز بوی نم می‌داد. ات صبح زود بیدار شد تا برای یک پروژه دانشگاهی روی لپ‌تاپش کار کنه. اما وقتی داشت قهوه درست می‌کرد، از پنجره‌ی آشپزخانه صدایی شنید.

اول فکر کرد فقط صدای تلویزیونه، ولی وقتی دقیق‌تر گوش داد، فهمید که این… صدای خواندنه.

و نه هر صدایی—صدای یونجون.

ات حتی بدون دیدن هم می‌تونست تشخیص بده. این همون صدایی بود که صدها بار توی آهنگ‌های TXT شنیده بود. اون لرزش‌های خاص، اون کشیدنِ نت آخر… انگار مستقیم توی گوشش پخش می‌شد.

کنجکاویش غلبه کرد. آهسته رفت کنار پنجره‌ی سمت راست که درست رو به بالکن یونجون بود. پرده‌هایش نیمه‌کشیده بود، ولی از لای شکاف می‌شد دید: یونجون با یک تی‌شرت ساده و موهای کمی آشفته، کنار میز ایستاده و با میکروفون تمرین می‌کرد.

ات ناخودآگاه یک نفس تند کشید.

یونجون اما وسط آهنگ ایستاد، سرش رو بالا گرفت… و مستقیم به پنجره‌ی ات نگاه کرد.

چند ثانیه سکوت کامل.

بعد، لبخند نیمه‌شیطنت‌آمیزی زد، اومد سمت بالکن و گفت:
— «خب… فکر کنم دیگه لو رفتم.»

ات که هنوز شوکه بود، فقط تونست بگه:
— «تو… واقعاً… یونجونِ تی‌اکس‌تی هستی؟!»

یونجون تکیه داد به نرده و با همان لبخند گفت:
— «فکر می‌کنی چرا همیشه ماسک می‌زنم؟»

قلب ات داشت دیوونه‌وار می‌زد. تمام این مدت، طرفدارش بود… و هیچوقت فکر نمی‌کرد که همسایه‌ی دیوار به دیوارش باشه.

یونجون ادامه داد:
— «پس… الان که رازم رو فهمیدی، قراره به همه بگی یا می‌خوای بین خودمون بمونه؟»

ات کمی مکث کرد و بعد با لبخند گفت:
— «بستگی داره… شاید با چندتا کوکیِ دیگه بشه رازم رو خرید.»

یونجون خندید، اون خنده‌ی واقعی که ات فقط توی ویدیوها دیده بود.
— «معامله‌ست، همسایه.»

ولی ات ته دلش حس می‌کرد این تازه شروع ماجراست…
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
#فیکشن
#فیک
#یونجون
#تی_اکس_تی
#فن_فیک
دیدگاه ها (۰)

همسایه مشکوک

معلم خصوصی

همسایه مشکوک

همسایه مشکوک

پارت ۱۶۲

پارت ۱۶۳

پارت ۱۶۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط