عشقجونگکوک

#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_12
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
#𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓_𝑻𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈

#آنا
جلوی شرکت نگه داشت. از ماشین پیدا شد و اومد در رو برام باز کرد که آروم از ماشین پیاده شدم. به برجی که یک طبقش مال شرکت ما بود نگاهی انداختم...

راننده:با من کاری ندارید؟

دست از نگاه کردن برج برداشتم و بطرفش برگشتم و با لبخند گفتم...

آنا :خیلی ممنونم

لبخندی زد و سوار ماشین شدو رفت
بطرف شرکت قدم برداشتم و وارد شدم. سوار آسانسور شدم و دکمه طبقه 19 زدم
آسانسور ایستاد و بعد چند ثانیه در باز شد. از آسانسور زدم بیرون و برای کارکنای شرکت دستی تکون دادم و وارد اتاق خودم شدم که چسبیده بود به اتاق جونگکوک.
در رو بستم و کولمو انداختم روی مبل و دست به کمر ایستادم و به بیرون زل زدم که در اتاق باز شد.
برگشتم دیدم جونگکوک ایستاده...

جونگکوک :اگه انقد دیر بلند نمیشدی مجبور نبودم برات راننده بفرستم

و بعد دوباره در رو بست و دوباره بعد چندثانیه در رو باز کرد...

جونگکوک :قهوم تا دو دقیقه دیگه روی میزم باشه

و دوباره در رو بست.
این امروز چش شده بود؟

سری تکون دادم و در اتاق رو باز کردم و از اتاق زدم بیرون و بطرف کافه شرکت رفتم تا قهوه رو براش ببرم.
فنجون رو برداشتم و بطرف اتاقش رفتم و آروم در زدم و در اتاق رو باز کردم که دیدم پشت به من نشسته داره بیرون رو نگاه میکنه

آنا :قهوتون آمادست

جوابی نداد که سرمو تکون دادم و نزدیکش شدم و آروم فنجون قهوه رو گذاشتم وخواست برم که گفت...

جونگکوک :حواسم بهت هس

آنا :چرا؟

جونگکوک :میتونی بری

آنا :مگه حرف توعه

تیز بطرفم برگشت و از روی صندلی بلند شد....

جونگکوک :تا وقتی که اینجا کار میکنی حرف حرف منه فهمیدی

بلند داد زدم

آنا :نه چون من نفهمم

جونگکوک :آها خوبه که قبول داری

یک قدم بهش نزدیک شدم و بلند گفتم..

آنا :ازت متنفرم جئون جونگکوک

یک قدم بهم نزدیک شد و گفت...

جونگکوک :حسمون متقابله منشی کیم

در باشد باز شد و ریس یونجون اومد داخل...


یونجون :چخبره شرکت رو گذاشتید رو سرتون؟

از همون فاصله گرفتیم که جونگکوک دستی پشت گردنش کشید و گفت...

جونگکوک :شرمنده یونجون متاسفم یکم با نامزدم بحثم شده بود همین

با چشمای درشت شده به جونگکوک زل زده بودم که دستشو دور کمرم انداخت و منو به خودش چسبوند

یونجون :لطفا مسائل شخصی رو تو شرکت حل نکنید

در اتاق رو بست که هولش دادم و گفتم...

آنا :که چی؟
نامزدم؟ قصدت عذاب دادن منه؟

لبخندی خبیثی زد و گفت

جونگکوک : دقیقا همین طوره

به در اشاره کرد

جونگکوک :میتونی بری

با عصبانیت از اتاق زدم بیرون و در رو محکم بستم که کارکنای شرکت بطرفم برگشتن. با عصبانیت وارد اتاقم شدم و جیغی از سر حرص کشیدم...
دیدگاه ها (۱)

#عشق_جونگکوک #𝒑𝒂𝒓𝒕_13#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓_𝑻𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈 ...

فیک جونگکوک

#عشق_جونگکوک #𝒑𝒂𝒓𝒕_11#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓_𝑻𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈 ...

خب گایر من باز ادامه فیک هارو میزارم و بابت این دو ماه که نب...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁷اروم تو راه رو عمارت راه میرفتم... تمام ف...

نفرین شیرین. پارت 1

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط