پارت

پارت ۳
جیبی:
رفتم پایین گوشیم زنگ خورد مامانم بود جواب دادم :
+سلام بر بانو آن سوک چطور مطوری مامی ؟
_خحالت بکش من هم سنه تو بودم تورو داشتم 😬
+وای مامی ... چخبر از دَدی هان ؟
_بی خبری امروز ساعته ۳ اونجا باش ... اوکی مهمونی داریم 😩
+مامان
_درده بی درمونو مامان 😑
بعد قطع کرد منم رفتم بالا به هانی بگم هانی داشت خوشو بش میکرد منم گفتم :
+مامی من میرم خونه 🤗
+واااا بزار برسی بعد برو 😔
_مامیم مهمونی داره ‌..... ببخشید دیه 😇 😍
گونشو بوسیدم و با بچه ها خداحافظی کردم رفتم یوار اسکوترم شدم و رسیدم به خونه
(بچه ها حالم بده بیشتر نمیتونم ببخشید 🙏 )
دیدگاه ها (۱۷)

ادامه پارت ۳جیبی : سواره اسکوترم شدمو دِ برو که برو ....رسید...

پارت۱۱رزی:صبح پاشدم دیدم دوتای خوابمون برده زیردرخت پاشدم او...

😉

پارت ۲ بچه ها اسم جیمانجی در اصل پارک جون کاست ولی دوستاش جم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط