رفتم داخل تالار اصلی که دیدم مردموزیر هاسرباز هاژنرال ها و کلی ادم دیگه ...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁷
+″رفتم داخل تالار اصلی که دیدم مردم،وزیر ها،سرباز ها،ژنرال ها و کلی ادم دیگه از نژاد.خون.قشر و کشور های دیگه بودن...هم برای تسلیت و هم برای تبریک تاج گذاری.....حالم خوب نبود،اما باید صبر میکردم...باید تحمل میکردم رفتم جلوی قصر ایستادم که خدمتکار بعد از شیپور زدن ادامه داد
&: ملکه ی بریتانیا...ملکه ا.ت وارد میشوند..ادای احترام کنید
+″رفتم جلو و روی پله ها ایستادم که جونگ کوک اومد پایین و دستمو گرفت و برد نشوند روی تخت پادشاهی و ادامه داد″
-از این به بعد حرف ملکه ا.ت حرف منه.... نایب‌السلطنه ی بریتانیا....من به ایشون قدرت تام میدم
+″بعد از این حرف نه تنها من بلکه کل کسایی که داخل قصر بودن شکه شدن...یعنی چی؟قدرت تام،نایبالسلطنه؟
اینارو از کجا در اورد؟اونم من؟منی که هیچی از سیاسیت نمیدونم! با ارومی در گوشش گفتم
+چیکار می کنید؟ میدونید چی دارید میگید؟
-هیسس
ادامه داد:
-هرکسی به حرف ایشون گوش ندن یعنی به حرف من گوش ندادن کاری که ایشون میکنه...یعنی کاریه که من میکنم هرکسی با این موضوع موافقت نکنه یعنی از قانون سرپیچی کرده!ختم جلسه.....
&مهمانی تمامم شدددددد
+″کم کم مهمان ها داشتن میرفتن که یهو چندتا تیر وارد قصر شدن و یکی دوتا از خدمت کار ها خونی افتادن زمین همه جیغ میکشیدن.... بورا نگران بود رفتم کنارش و به تهیونگ گفتم...
+زود باش زنتو ببر...اگه نمیخوای چیزیش بشه(جدی)
•باش
×شما چی؟
+ما خوبیم بدو....
-چه خبره؟(عربده...عصبی)
که یهو.......



یکم خماری بد نیست نه؟
چرا لایکارو نرسوندین؟ هوفففففففف
بزار یکم بمونید تو خماری ما که رفتیم تااااا چهارشنبه هفته بعد
بای بای
راستییییی
شرط:
۱۰۰کامنت
۴۹لایک
بدووووووو
دیدگاه ها (۱۵۴)

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁸که یهو دیدم یه مرد سیاه پوش وارد ق...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁹-فکر نمیکنی؟ جنگ اونم توی روز تاج ...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁶- چی...؟ یعنی....+اره من دوستت دار...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁵داشتم بهش نگاه میکردم که خدمتکارا ...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط