تنفرتاعشق
#تنفر_تا_عشق
#اد_جئون
#پارت_51
ات:باشه باشه بس کن(خنده
ات:راستی گوشیت رو ک دیدم عکس زیادی از خدت نداشتی چر؟
کوک:خیلی حوصله عکس گرفتن ندارم
ات:من ب عکس ت ام ت ی روز هفت صدتا عکس میگیرم
کوک:اومم ولی من حوصله ندارم
ات:پس من کلی ازت عکس میگیرم
کوک:من ت عکس خیلی خب نمیوفتم
ات:هنن؟؟ت خیلی قشنگی بعد میگی خب نمیوفتم ؟تازع ت اون عکس هایی ک من ازت دیدم شبیه فرشته ها بودیی
کوک:واقعا؟
ات:اوهوم ت خیلی قشنگیی
خلاصه ک کلی باهم زر میزنن تا موقع ناهار میرسع
ات:بسه دیه بریم ناهار بخوریمم
کوک:بریم
رفتیم پایین اما برخلاف تصوراتم ک الان ی ناهار خش مزه داربم هیچی نداشتیم
همه رو مبل نشسته بودن و داشتن زر میزدن
ات:پس ناهار چی؟؟
گوون:میریم بیرون
ات:بریم دیه
فیلیکس :میریم دیه شکمو(با لبخند ب ات نگاه میکنه
وقتی فیلیکس اینو گفت کوک اومددستش رو گزاشت دور کمرم
کوک:ت کی انقدر شکمو شدی؟(باخنده و ی بوس رو لپ ات میزاره
ات:گشنمهه خو
سئون:راس میگهه منم گشنمه بریم اماده شیمم
*خلاصه ک میرن اماده شن
لباس تنم نبود میخاسم پیراهنم رو بپوشم ک کوک اومد داخل
لباسمو جلوی بدنم گرفتم و گفتم
ات:ععع مگ اینجا در نداره
بدون حرفی درو قفل کردو اومد نزدیکم
همش نزدیک تر میشد
ات:ع..عامم کوک نظرت چیه
ادامه حرفم رونزدم ینی نتونستم بزنم
انگشت اشارش رو لبام گذاشت و گفت
کوک:هیس
خیلی اروم لباسی ک جلوی بدنم بود رو کشید پایین
طوری ک م*مه هام معلوم بود
کوک:نظرت چیه این گیلاس ها تپل رو برای دومین بار مزه کنم؟
ات:الان یکی میاددد
کوک:در قفله ،بحث رو عوض نکن!
ات:دیر میشهه بزار برای بعدااا
کوک:ولی من الان میخام
ات:کوکیی خاهش میکنمم
وقتی اینو گفتم نفسشو کلافه بیرون داد
کوک:پس فقط ی زرع؟
ات:نهه
کوک:دیه داری پرو میشی!
بعد این حرف سرشو ب سمت سینه های ات میبره روشون مارک میزاره
کوک:اومم حالا شد
ات:الان حق دارم باهات چسسس کنمم؟
کوک:خیر
ات:من میخاستممم.....
نظراتتون👼🏻🐾
#اد_جئون
#پارت_51
ات:باشه باشه بس کن(خنده
ات:راستی گوشیت رو ک دیدم عکس زیادی از خدت نداشتی چر؟
کوک:خیلی حوصله عکس گرفتن ندارم
ات:من ب عکس ت ام ت ی روز هفت صدتا عکس میگیرم
کوک:اومم ولی من حوصله ندارم
ات:پس من کلی ازت عکس میگیرم
کوک:من ت عکس خیلی خب نمیوفتم
ات:هنن؟؟ت خیلی قشنگی بعد میگی خب نمیوفتم ؟تازع ت اون عکس هایی ک من ازت دیدم شبیه فرشته ها بودیی
کوک:واقعا؟
ات:اوهوم ت خیلی قشنگیی
خلاصه ک کلی باهم زر میزنن تا موقع ناهار میرسع
ات:بسه دیه بریم ناهار بخوریمم
کوک:بریم
رفتیم پایین اما برخلاف تصوراتم ک الان ی ناهار خش مزه داربم هیچی نداشتیم
همه رو مبل نشسته بودن و داشتن زر میزدن
ات:پس ناهار چی؟؟
گوون:میریم بیرون
ات:بریم دیه
فیلیکس :میریم دیه شکمو(با لبخند ب ات نگاه میکنه
وقتی فیلیکس اینو گفت کوک اومددستش رو گزاشت دور کمرم
کوک:ت کی انقدر شکمو شدی؟(باخنده و ی بوس رو لپ ات میزاره
ات:گشنمهه خو
سئون:راس میگهه منم گشنمه بریم اماده شیمم
*خلاصه ک میرن اماده شن
لباس تنم نبود میخاسم پیراهنم رو بپوشم ک کوک اومد داخل
لباسمو جلوی بدنم گرفتم و گفتم
ات:ععع مگ اینجا در نداره
بدون حرفی درو قفل کردو اومد نزدیکم
همش نزدیک تر میشد
ات:ع..عامم کوک نظرت چیه
ادامه حرفم رونزدم ینی نتونستم بزنم
انگشت اشارش رو لبام گذاشت و گفت
کوک:هیس
خیلی اروم لباسی ک جلوی بدنم بود رو کشید پایین
طوری ک م*مه هام معلوم بود
کوک:نظرت چیه این گیلاس ها تپل رو برای دومین بار مزه کنم؟
ات:الان یکی میاددد
کوک:در قفله ،بحث رو عوض نکن!
ات:دیر میشهه بزار برای بعدااا
کوک:ولی من الان میخام
ات:کوکیی خاهش میکنمم
وقتی اینو گفتم نفسشو کلافه بیرون داد
کوک:پس فقط ی زرع؟
ات:نهه
کوک:دیه داری پرو میشی!
بعد این حرف سرشو ب سمت سینه های ات میبره روشون مارک میزاره
کوک:اومم حالا شد
ات:الان حق دارم باهات چسسس کنمم؟
کوک:خیر
ات:من میخاستممم.....
نظراتتون👼🏻🐾
- ۴.۵k
- ۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط