هنتای موری فوکوزاوا
هنتای :: موری ♡ فوکوزاوا
HENTAI :: MURI ♡ FUKUZA
(درخواستی)
*موری دختره
ویو :: موری
داشتم کارام رو توی دفترم انجام میدادم و پرونده ها رو مرتب میکردم فوکوزاوا هم روی مبل نشسته بود...
امروز یه جلسه بین ما ۲ تا رئیس بود و برعکس همیشه فوکوزاوا کت و سلوار پوشیده بود. داشتم همینطوری بهش نگاه میکردم که گفت : تا کی قراره به من نگاه کنی ؟
موری : ها ؟! کی به تو نگاه کرد ؟!
رومو کردم اونطرف تا صورت سرخم رو نبینه دروغ چرا داشتم بهش نگاه میکردم...
بلند شد اومد سمتم و مجبورم کرد بهش نگاه کنم گفت : تو داشتی منو دید میزدی ؟
سرم رو انداختم مایین ولی محکم سرم رو داد بالا و گفت : نیاز نیست دروغ بگی.
اومد سمتم و بهم نزدیک شد منم چون روی صندلی بودم نمیتونستم برم عقب با قرار گرفتن لباش رو لبام نفسم تو سینه ام حبس شد...
لبام رو مک میزد و با یه دستش کمرم رو چنگ میزد ناله های خفه ای میکردم ولی این انگار دست بردار نیست بزور از خودم جداش کردم و نفسنفس زدم اروم گفتم : چه غلطی کردی ؟
فوکوزاوا دستش رو برد زیر زانوم و کتفم و بلندم کرد و گفت : کیلید رو بده.
کیلید اتاقمو میخواد ؟ مگه مغز خر خوردم بدم بهش ؟
فوکوزاوا : باشه...
با یه کلید در رو باز کرد و من اینطوری بودم که... وات ؟
رفت داهل و منو انداخت روی تخت و خودشم اومد روم و شروع کرد به در اوردن لباسای هر دومون یه قرص از توی جیبش در اورد و گذاشت تو دهنش و من رو بوسید و با زبونش قرص رو انداخت تو دهنم منم ناخواسته قورتش دادم بعد از چند دقیقه خیلی حالم بد شد و تحریک شدم حسابی خیس کردم و گونه هام سرخ سرخ شد گفتم : ل..لعنت بهت !
اومد سمت گردنم و کیسم کرد زیر لب ناله های ریزی میکردم رفت پایین و تر یکی از سینه هام رو کرد تو دهنش و میخورد و گاز میگرفت اون یکی هم چنگ میزد...
موری : اهههه.. اخ.... نکن !
یه لیس از روی گردنم تا روی گونه ام گذاشت و دوباره رفت پایین کل بدنم رو لیس زد و کبود کرد...
خوستم چیزی بگم که ۳ تا انگشتش رو کرد تو دهنم اوم سمت گوشم و گفت : خوب خیسشون کن... خشک برن داخلت دردت میگیره.
ترسیدم و شروع کردم به لیس زدن انگشتاش اونم هر دو گوشم رو لیس میزد ، گاز میگرفت و میبوسید وقتی گوشم رو گاز گرفت ناله کردم که انگشتش رو در اورد و برد پایین و اولی رو واردم کرد ه جیغ زدم...
فوکو : هوم... فکر نمیکردم انقدر تنگ باشه...
انگشت دوم رو سریع تر وارد کرد ، ملافه تخت رو توی دستام مشت کردم وقتی انگشت سوم رو واردم کرد دیگه نتونستم تحمل کنم اشکام روی گونه هام لیز خورد و زانو هام میلرزید گفت : داری گریه میکنی ؟
موری : د.. درد داره... هق هق
انگشتاش رو بالا و پایین میکرد که باعث میشد ملافه تخت رو بیشتر فشار بدم... وقتی انگشتاش رو در اورد نفس امیق کشیدم و زانو هام که از درد بسته شده بودن و میلرزیدن رو باز کردم...
فوکوزاوا همین که زانو هام باز شد و فکر کردم تموم شده واردم کرد و محکم ضربه زد...
موری : آییییییییییییییی.. بسههههه !
ضرباتش رو محکم تر کرد و از زیر پام خون اومد گفت : اولین نفری بودم که باهات عبادت کرددددد.
یه تحریک کننده دیگه به خوردم داد... الان این یعنی هنوز میخواد ادامه بده ؟!
(احتمالا این ۲ پارت بشه)
دوباره شروع کرد به بوسیدنم منم به خاطر اسرات تحریک کننده باهاش همراهی میکردم رفت سراغ سینه هام....
موری : بسه ددی...
الان چی گفتم ؟ 🫠😱
فوکوزاوا : بلاخره گفتییییییی
محکم تر بوسیدم داشتم از هوش میرفتم که یهو در باز شد و دازای اومد داخل سرش پایین بود که وقتی اورد بالا...
دازای : 😶
موری : *سرخ
فوکوزاوا : چیه چی میخوای ؟
دازای : عااااا... میتونم مرخصی بگیرم ؟
فوکوزاوا : باشه ولیییی...
بلند شد از روم و گفت : به کسی بگی میکشمت !
موری : دازای توروخدا منو نجات بده ! این منو گرفته گاییده هنوزم قصد ادامه داره.
دازای : با اجازههههه.
دازای رفت و فوکوزاوا دوباره افتاد به جون لبای من و هی میبوسید...
بعد از اینکه ازم جدا شد بلندم کرد و برد سمت حموم و گذاشتم تو وان.......
پایانننن
این یکی چرت شد ببخشید 🙏🏻🤦🏼♀️
HENTAI :: MURI ♡ FUKUZA
(درخواستی)
*موری دختره
ویو :: موری
داشتم کارام رو توی دفترم انجام میدادم و پرونده ها رو مرتب میکردم فوکوزاوا هم روی مبل نشسته بود...
امروز یه جلسه بین ما ۲ تا رئیس بود و برعکس همیشه فوکوزاوا کت و سلوار پوشیده بود. داشتم همینطوری بهش نگاه میکردم که گفت : تا کی قراره به من نگاه کنی ؟
موری : ها ؟! کی به تو نگاه کرد ؟!
رومو کردم اونطرف تا صورت سرخم رو نبینه دروغ چرا داشتم بهش نگاه میکردم...
بلند شد اومد سمتم و مجبورم کرد بهش نگاه کنم گفت : تو داشتی منو دید میزدی ؟
سرم رو انداختم مایین ولی محکم سرم رو داد بالا و گفت : نیاز نیست دروغ بگی.
اومد سمتم و بهم نزدیک شد منم چون روی صندلی بودم نمیتونستم برم عقب با قرار گرفتن لباش رو لبام نفسم تو سینه ام حبس شد...
لبام رو مک میزد و با یه دستش کمرم رو چنگ میزد ناله های خفه ای میکردم ولی این انگار دست بردار نیست بزور از خودم جداش کردم و نفسنفس زدم اروم گفتم : چه غلطی کردی ؟
فوکوزاوا دستش رو برد زیر زانوم و کتفم و بلندم کرد و گفت : کیلید رو بده.
کیلید اتاقمو میخواد ؟ مگه مغز خر خوردم بدم بهش ؟
فوکوزاوا : باشه...
با یه کلید در رو باز کرد و من اینطوری بودم که... وات ؟
رفت داهل و منو انداخت روی تخت و خودشم اومد روم و شروع کرد به در اوردن لباسای هر دومون یه قرص از توی جیبش در اورد و گذاشت تو دهنش و من رو بوسید و با زبونش قرص رو انداخت تو دهنم منم ناخواسته قورتش دادم بعد از چند دقیقه خیلی حالم بد شد و تحریک شدم حسابی خیس کردم و گونه هام سرخ سرخ شد گفتم : ل..لعنت بهت !
اومد سمت گردنم و کیسم کرد زیر لب ناله های ریزی میکردم رفت پایین و تر یکی از سینه هام رو کرد تو دهنش و میخورد و گاز میگرفت اون یکی هم چنگ میزد...
موری : اهههه.. اخ.... نکن !
یه لیس از روی گردنم تا روی گونه ام گذاشت و دوباره رفت پایین کل بدنم رو لیس زد و کبود کرد...
خوستم چیزی بگم که ۳ تا انگشتش رو کرد تو دهنم اوم سمت گوشم و گفت : خوب خیسشون کن... خشک برن داخلت دردت میگیره.
ترسیدم و شروع کردم به لیس زدن انگشتاش اونم هر دو گوشم رو لیس میزد ، گاز میگرفت و میبوسید وقتی گوشم رو گاز گرفت ناله کردم که انگشتش رو در اورد و برد پایین و اولی رو واردم کرد ه جیغ زدم...
فوکو : هوم... فکر نمیکردم انقدر تنگ باشه...
انگشت دوم رو سریع تر وارد کرد ، ملافه تخت رو توی دستام مشت کردم وقتی انگشت سوم رو واردم کرد دیگه نتونستم تحمل کنم اشکام روی گونه هام لیز خورد و زانو هام میلرزید گفت : داری گریه میکنی ؟
موری : د.. درد داره... هق هق
انگشتاش رو بالا و پایین میکرد که باعث میشد ملافه تخت رو بیشتر فشار بدم... وقتی انگشتاش رو در اورد نفس امیق کشیدم و زانو هام که از درد بسته شده بودن و میلرزیدن رو باز کردم...
فوکوزاوا همین که زانو هام باز شد و فکر کردم تموم شده واردم کرد و محکم ضربه زد...
موری : آییییییییییییییی.. بسههههه !
ضرباتش رو محکم تر کرد و از زیر پام خون اومد گفت : اولین نفری بودم که باهات عبادت کرددددد.
یه تحریک کننده دیگه به خوردم داد... الان این یعنی هنوز میخواد ادامه بده ؟!
(احتمالا این ۲ پارت بشه)
دوباره شروع کرد به بوسیدنم منم به خاطر اسرات تحریک کننده باهاش همراهی میکردم رفت سراغ سینه هام....
موری : بسه ددی...
الان چی گفتم ؟ 🫠😱
فوکوزاوا : بلاخره گفتییییییی
محکم تر بوسیدم داشتم از هوش میرفتم که یهو در باز شد و دازای اومد داخل سرش پایین بود که وقتی اورد بالا...
دازای : 😶
موری : *سرخ
فوکوزاوا : چیه چی میخوای ؟
دازای : عااااا... میتونم مرخصی بگیرم ؟
فوکوزاوا : باشه ولیییی...
بلند شد از روم و گفت : به کسی بگی میکشمت !
موری : دازای توروخدا منو نجات بده ! این منو گرفته گاییده هنوزم قصد ادامه داره.
دازای : با اجازههههه.
دازای رفت و فوکوزاوا دوباره افتاد به جون لبای من و هی میبوسید...
بعد از اینکه ازم جدا شد بلندم کرد و برد سمت حموم و گذاشتم تو وان.......
پایانننن
این یکی چرت شد ببخشید 🙏🏻🤦🏼♀️
- ۱۲.۲k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط