پارت ۳

کوک: آماده بودم ساعت تقریبا ۶ بود کع با تاکسی رفتم کع وی اونور خیابون واستاده بود بش نگاه کردم اون خیلی خوشگل شده بود و رفتم پیشش و...
کوک: س
وی:س
و شروع به قدم زدن کرده بودیم کع یع بچه گربه دیدیم کع اون تنها بود وی با شوق میره سمتش
کوک: کجا میری؟
وی: براش غذا بگیرم
کوک پیش اون بچه گربه بود که آهی کشید و بع به گربه نگا می‌کرد کع گربه بع لرز افتاده بود و کوک شال گردن خودش رو دور اون گربه میپیچه وی با گوشت درحال دویدن کع کوک بلند میشه و بهم برخورد میکنن یهو باهم روی هم یعنی: وی روی کوک افتاد
وی: ببخشید
وی که در غرق احساسات بود نمیدونس چیکار کنه یهو کوک دستی رو موهای فرش زد و گفت: چه موهای قشنگ و کیوتی داری♡
وی: ممنون وی کع از حرفش نمیدونس چیکار کنه بلند شدن و به گربه غذا دادن و باهم رفتن سینما
وی: فیلم چی باشه کمدی، اکشن،عاشقانه، ترسناک...
کوک که تا وی خواس بگه ترسناک گف ترسناک🧟‍♂️
باهم که درحال فیلم دیدن بودن صحنه ترسناک شده بود کع وی از ترس نمیدونس چیکار کنه بع کوک گف میشه بغلم کنی؟
🌠🐯🥺
کوک کع بش خیره بود گف اوک
وی کع خیلی خوشحال بود فیلم رو یادش رفت حس خوبی داش انگار تو بالش حالیکه بود کع یهو
کوک: وی وی وی ووویییییییی
وی: باز چیشد
کوک: خوب خوابیدی🐯🥺
وی:خوابم برد🥺
کوک: پاشو بریم فیلم تموم شد
وی: اوک
ولی وی دوس نداش از روی خرگوش گرم و نرمش پاشه🐰🥺🌌
نویسندگان:
♡~کیم یوری~♡
♡~کیم نارا~♡
دیدگاه ها (۳)

پارت۴...کوک که خیلی خوشحال بود از اینکه یه ببر توش خوابیده ب...

پارت ۲ ..کوک : همونطور که داشتیم بهم نگا میکردیم که زنگ خور...

پست مهمآرمی ها اینو اصکی برین همه جا بزارین مهمهجون منکه تو ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط