گهگداری کتری قدیمی مادرم را که پدرم زمان نامزدیاش ته پ

گه‌گداری کتری قدیمی مادرم را که پدرم زمان نامزدی‌اش تَه پیاده رو کنار امام‌زاده روستایشان دزدکی به او هدیه داده بود، را زیر بغل می‌زنم و شال و کلاهی می‌کنم؛
راهی ایستگاه اتوبوس می‌شوم،
و با اتوبوس خودم‌ را به همان خیابان درازی که نزدیک به جنگلِ سیب سرخ است می‌رسانم؛
و از دامنه کو‌های کناری‌اش رد میشم.
پشت قُله‌های کوه، کتری را روی هیزم‌های سوخته‌ای که بارها از آنها استفاده کرده‌ام می‌گذارم؛
و چای سبزی که زیر یکی از سنگ های همان‌جا پنهان کرده‌ام را درون کتری می‌ریزم، و
بعد وارد رویای شیرین دیرینه‌ام که بین خودم و قله‌های کوه و سیب‌های سرخ جنگل است، می‌شوم و ساعت‌ها حرف به حرف آن را می‌بافم؛
از آمدنت گرفته تا ماندنت!

👤 #فرشته_متقی_فر
دیدگاه ها (۴)

؟! 😂😂😂

؟؟؟

خون می چکد زِ دیده....

والا🙄🙄

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

تکپارتی ریگولوس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط