پدرم

پدرم
میخواهم با اشکهایم گلی بپرورم به رنگ خون دل و به قامت هزاران دریغ و آه و در روز تولدت بر مزارت گذارم …
پدرم
در این روز آهم را بنگر و دریغم را شاهد باش ، هنوز باور ندارم که تو رفته ای ؛ هنوز دست احساس تو را حس میکنم چون تو زنده ای.....
.
.
امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم
این اشک های من از سردلتنگی است
دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت
کاش بودی …
امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم
می دانم جای تو خوب است
وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند
کاش فقط امروز نگاهت را داشتم
خدایا کاش فقط یک بار دیگر
آغوشش را داشتم


امروز هنگامیکه همسرم کامنتها وپست های بی همتای تان را نظاره می کرد
گونه هایش را اشکی نمناک کرده بود که فکرمی کردم ازنبود پدر بزرگوارش است
اما بناگاه جمله ای را ازاو شنیدم که خودنیز همنوا با او گریستم....



_فروغ بهترین ارامش برای روح رنجور وغمگین هرکس دیدن محبتها ومهربانی های عزیزانی که واقعا خالصانه بدون چشم داشتی نثارت می کنن
به داشتن چنین دوست های واقعی دردنیای مجازی ببال


واز یکا یک عزیزان تشکر نمود که این چنین مرا مورد لطف بی همتای تان قرار داده اید.


سپاس وتشکر
محمد پدر امیرعباس