پلنگ زخمی

《پلنگِ زخمی》
غزال را بالای درختِ ممنوعه خوردن
شوکا راورشکافِ صخرهِ نامکشوف،شکارکردن
اهورادردشتِ دلهره،صید کردن
ماه را ازسینه آسمان بر کشیدن
تا فراز جنگلِ مازندران (تنکابن ،شهسوار)
به هَروله رفتن
زینسان درپرتگاهِ نبودن و بودن
پلنگِ پیر شدن
و بر چهرهِ پرنده و ماه ، پنجه انداختن
اینک در درّه ِ عمیقِ عشق
در مغاکِ خویش ، جان سپردن
بترس از پلنگِ بی پروا !!
دیدگاه ها (۱)

کنارساحلِ آلوده از خاشاک چه خسته مردِ ماهیگیر نشسته برسرِ سن...

یک روز عالی #ماهی #گیری با #دست خالی #مازندران #تنکابن #رودخ...

آهای!ای رهگذر، تندتر!هواطوفانی وهوهوی مرگ وباد می اید،صدای ز...

دودلداه بهم پیوستنددست در دستِ همازرودگذشتن ازادو رهاچشمهارا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط