مافیایمن

#مافیای_من
P:37
(ویو ا.ت)

کلافه دستشو لای موهاش بردو زبونشو توی فکش فرو برد
دیگه منتظر نموندو به سمت راه پله رفت و ازشون بالا رفت

بقیه رد نگاهمو زدن و با دیدن هیونجین خشک شدن

هیونجین بدون توجه به دیگران از پله ها بالا رفتو وارد اتاقش شد

با بستن در اتاقش تازه به خودم اومدمو از بغل فلیکس در اومدم

سکوت سنگینی توی جمع حکم فرما بود که فلیکس شکستش
فلیکس: خب!! بیاین فیلم ببینیم

با حرفش بقیه ی پسرا هم حرفشو تایید کردن و اومدن روی مبل نشستن

فلیکس از روی میز وسط کنترل و برداشت
و مشغول پیدا کردن یه فیلم شد

(ویو هیونجین)

عصبی دستمو لای موهام بردمو بهمشون ریختم

میدونم که برای اذیت کردن من این کارو میکنه ولی بازم نمیتونم ببینم نزدیک یه پسر دیگست

حالا خوبه من اومدم خونه
مثل اینکه فقط منتظر رفتن من بودن

بعد از زدن چندتا مشت آب به صورتم به سمت کمد رفتمو لباسمو با یه ست مشکی عوض کردم و خودمو روی تخت انداختم

یهو جرقه ی فکری توی سرم زد
اصلا من چرا دارم اونارو تنها میزارم؟!

بلند شدمو روی تخت نشستم

چرا دارت بدون من خوش میگزرونن ؟ اونم توی خونه ی من؟!

با شتاب از جام بلند شدمو در اتاقو باز کردم

سریع به سمت راه پله ها رفتمو ازشون پایین اومدم
با دیدنشون که خیلی ریلکس دارن فیلم میبینن اخم کردم
چقدرم پیششون راحته
تنها کسی که نزدیکش نمیشه منم
این دختر کاری کرده که منی که دخترا رو فقط یه زیر خوابی میبینم الان بهش حسودی کنم!!

پایان پارت ۳۷😷
دیدگاه ها (۰)

#مافیای_من P:38(ویو ا.ت)روی مبل نشسته بودیم و بعد از خاموش ک...

#مافیای_من P:39(ویو ا.ت)با دیدن اخمم لبخند رو مخی زد و دستشو...

وقتی مامان ا.ت بخاطر پول باهاش ازدواج کرده وعاشق تو میشه و.....

#مافیای_من P:36(ویو ا.ت)نفسمو کلافه بیرون دادمو از پله ها پا...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

p2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط