رفتم خانه ی سالمندان

‏رفتم خانه ی سالمندان
یه پیرزن بهم گفت؛
ننه تهران کرج هنوزترافیکه

بچه هاش نمیومدن سربزنن میگفتن ترافیکه
فدای ساده بودنت مادر

تادارید قدرشوبدونید😢



https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
دیدگاه ها (۵)

مُرَدد بودبینِ ماندن و رفتن"اصرار" کردم به ماندنرفتن را ترجی...

توکمی کمتر برومن کمی بیشتر می‌آیم ...باید برایِ دیدنِ هم کار...

از آدم های مهربان زندگی که دیر ناراحت می شوند ، باید بی نهای...

چو گل ، در باغ حسنش خوش بخندمچو صبح از آفتابش خوش برآیم ... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط