شخصیت های اصلییونگیهانا

شخصیت های اصلی/یونگی/هانا
بابقیه شخصیت ها تو داستان آشنا می‌شوید
پارت/1


ویوهانا:
مادرم منو برد تو اتاق ودروقفل کرد بهم گفت هانا جان عزیزم هرصدایی اومدهرچی شد از اینجابیرون نیا
هانا:باشه اما چیشده مامان اون آقا که داره میادکیه که تو و بابا انقدر ازش میترسید
مادرهانا:عزیزم به وقتش همه چی رو واست توضیح میدم الان فقط همین جا بمون
هانا:باشه

ویو نویسنده

یونگی:همین الان برید هانارو بیارید وگرنه خونه رو روسرتون خراب میکنم
همین که تا الان گزاشتم اینجا بمونه فقط به خاطر این بوده که صبر کردم بزرگ بشه
پدرهانا:اما اون دخترمه انتظار نداری که دودستی بدمش به تو

یونگی باداد:اون دختر شما بود الان دیگه بزرگ شده وباید بیاد پیش کسی که بیشتر از همه دوسش داره بهتون تا فردا شب ساعت۸ وقت میدم که برای اومدن به عمارت من آماده اش کنید و بهش بگین وسیله هاش رو جمع کنه
وبدون هیچ حرفی از خونه رفت

ویوهانا
خیلی ترسیده بودم اون مرد کی بود کمی از حرفاشون رو شنیدم ولی کامل متوجه نشدم ازتو اتاق اومدم بیرون و دیدم مامان بابا دارم باهم راجب این موضوع حرف میزنن جفتشون صورت غمگین وباترسی داشتن اما تا منو دیدن حرف هاشون رو قطع کردن
از مامانم خواستم قضیه رو کامل برام تعریف کنه

ومامانم با افسون و ناراحتی توی چهره اش شروع به تعریف کرد

مادرهانا: اون پسره یکی از بزرگترین مافیا های کره است که اون زمانی که پدرت از شغلش اخراج شده بود وما خیلی وضعیت مالی خوبی نداشتیم
پدرت مجبور شد از اون مرتیکه عوضی(پدریونگی)پول بگیره ولی اون عوضی ی شرط داشت اینکه وقتی ۱۸ سالت شد توبا پسرش ازدواج کنی منو پدرت فکر می‌کردیم این فقط ی شرط مسخره است و اون پیگیری نمیکنی اما اون هرسال موقع تولدت میومد وبهمون یاد آوری میکرد

من واقعا شک شده بودم باورم نمیشد
من دو روز دیگه تولدم بود یعنی باید تا اون روز خونه پدر مادرمو ترک میکردم ولی من آمادگی این کار رو نداشتم اون شب رو کلی گریه کردم تا وقتی که نفهمیدم چجوری خوابم برد






#آر_ام ##جین #سوگا #جی_هوپ #جیمین #بی_تی_اس_در_جهان #میم_بی_تی_اس #فن_آرت_بی_تی_اس #ویدیو_بی_تی_اس #نقل_قول_بی_تی_اس #عکس_بی_تی_اس #فستا_بی_تی_اس #ران_بی_تی_اس #فیک #آرمی #جونگ_کوک #جیمین