خوناشامجذابمن
#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻
#پارت51
بعد خوردن دوکبوکیم رفتم تا استراحت کنم.
..........
چشمامو گذاشتم روهم و اصلا نفهمیدم کی خوابیدم
انقدر که خسته بودم.
«ویو تهیونگ»
بعد رفع تشنگیم رفتم تا به مسائل دهکده رسیدگی کنمـ
لعنتی این چندروز انقدر به فکر خودم بودم که اصلا دهکده رو فراموش کرده بودم.
.............
بعد چند ساعت خستگی وقت شام بود
خسته رفتم تا ا.ت رو بیدار کنم
به اتاقش که رسیدم آروم درو باز کردم
به حالت کیوتی خوابیده بود که آدم می خواست بخورتش.
آروم رفتمو با دستم موهاشو نوازش کردم کم کم داشت چشماش باز میشد که سریع خودمو جمعو جور کردم
چشمامو مالیدو پرسید:
+اومممم خوابم میاد
بعد به پهلو دراز کشیدو پتورو کشید رو صورتش
لبخندی زدمو گفتم:
: بیا پایین وقت شامه
معلوم بود بدجوری کلافه شده که گفت:
+تو برو بعدا من میام
نیشخندی زدمو گفتم:
: اگه نیای خودم میارمت
+چجوری؟
: اینو خودت میفهمی وقتی نیای
بالاخره راضی شد که بیاید بریم شام بخوریم
...........
«ویو ات»
با حس نوازش کسی روی موهام چشمامو باز کردم
این تهیونگ بود؟ نه بابا فکر کنم دارم خواب میبینم
همینکه چشمامو باز کردم سریع خودشو جمعو جور کرد
خیلی خوابم میومد بزور چشمامو مالیدم گفتم:
+اومممم خوابم میاد
امیدوارم ول کنه و بره چون خواب از همه چیز برام مهم تره
برگشتمو به پهلو خوابیدم.........
#پارت51
بعد خوردن دوکبوکیم رفتم تا استراحت کنم.
..........
چشمامو گذاشتم روهم و اصلا نفهمیدم کی خوابیدم
انقدر که خسته بودم.
«ویو تهیونگ»
بعد رفع تشنگیم رفتم تا به مسائل دهکده رسیدگی کنمـ
لعنتی این چندروز انقدر به فکر خودم بودم که اصلا دهکده رو فراموش کرده بودم.
.............
بعد چند ساعت خستگی وقت شام بود
خسته رفتم تا ا.ت رو بیدار کنم
به اتاقش که رسیدم آروم درو باز کردم
به حالت کیوتی خوابیده بود که آدم می خواست بخورتش.
آروم رفتمو با دستم موهاشو نوازش کردم کم کم داشت چشماش باز میشد که سریع خودمو جمعو جور کردم
چشمامو مالیدو پرسید:
+اومممم خوابم میاد
بعد به پهلو دراز کشیدو پتورو کشید رو صورتش
لبخندی زدمو گفتم:
: بیا پایین وقت شامه
معلوم بود بدجوری کلافه شده که گفت:
+تو برو بعدا من میام
نیشخندی زدمو گفتم:
: اگه نیای خودم میارمت
+چجوری؟
: اینو خودت میفهمی وقتی نیای
بالاخره راضی شد که بیاید بریم شام بخوریم
...........
«ویو ات»
با حس نوازش کسی روی موهام چشمامو باز کردم
این تهیونگ بود؟ نه بابا فکر کنم دارم خواب میبینم
همینکه چشمامو باز کردم سریع خودشو جمعو جور کرد
خیلی خوابم میومد بزور چشمامو مالیدم گفتم:
+اومممم خوابم میاد
امیدوارم ول کنه و بره چون خواب از همه چیز برام مهم تره
برگشتمو به پهلو خوابیدم.........
- ۲.۳k
- ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط