سناریو BTS
سناریو BTS
وقتی عضو هشتمی و مریض شدی...
با کلی زحمت بالاخره پلکاتو از هم فاصله دادی گرمت بود آب دهنتو قورت دادی که بلکه اون حالت خشکی دهنت بهتر بشه ولی بدتر با ی سوزش بد تو ی گلوت مواجه شدی
به دور و برا نگاهی انداختی ، تو اتاقت بودی و وقتی خودتو تو آینه ی روبرو ی تخت دیدی یادت اومد چه اتفاقی افتاده...
همینطور که دراز کشیده بودی صدای باز شدن در توجهت رو جلب کرد ، نمیتونستی ولی به سختی سرت رو برگردوندی سمت در و یک دفعه شاهد اومدن پسرا شدی...
هر هفتاشون همزمان وارد اتاق شدن که پرسیدی
او...بچه ها...اینجا چیکار میکنین..
جونگکوک : نمیدونم شاید به خاطر خانم کوچولویی اومدیم ...
تهیونگ حرفشو کامل کرد
تهیونگ : که دستی دستی خودشو به این روز انداخته...
آیششش من این کارو نکردم ، اتفاقی شد دیگه
نامجون با ی لیوان آب و چند تا قرص اومد سمتت
نامجون : مگه مسخره بازیه ! پس چرا برا ما اتفاقی نشد؟! بیا اینارو بخور تا بدتر نشدی
کمی خودت رو تکون دادی سعی کردی از جات بلند بشی که جیمین و شوگا بهت کمک کردن که به تاج تخت تکیه بدی
قرصات رو خوردی و نفسی دادی بیرون
جیمین : اونی...زودتر خوب شو ... از وقتی مریض شدی جین برامون غذا درست نمیکنههه
جین : انتظار نداری که برا ۶ تا بچه ی شکمو تنهایی غذا درست کنم ! سر آشپز های نظامی هم تو خط مقدم هم دست تنها نبودن
این حرفش باعث شد که خنده ی همتون بره هوا...:)))
جیهوپ : ا.ت....اگر خوب شدی دیدی کسی تو خونه نیست بدون از گشنگی مردیم
جین : حالا اینقدر بزرگش نکنین همین دو روز پیش براتون نیمرو درست کردم ، قدر نشناسا...
نامجون : اوهوم ... عجب نیمروی بی نمکی هم بود لامصب
که این حرف نامجون دوباره باعث شد فضای اتاق رو خنده هاتون پر کنه
+ بچه ها برین بیرون تا مریض نشدین...
شوگا : نه اگر ما مثل شما بعد از حموم نریم برف بازی مریض نمیشیم
+گفتم کههه ... اتفاقی شد وگرنه من خیلی مقاومم
بلافاصله بعد از حرفی که زدی سُرفه هات اوج گرفت
که جونگکوک چند تا زد پشتت...
جونگکوک : حالا نکشیمون مقاوم (تیکه انداخت😂)
کوکککک ، حیف که مریضم وگرنه پامیشدم دور تا دور خوابگاه دنبالت میکردم...
که دوباره با این حرفت شروع به خندیدن کردین
تهیونگ : بسه بچه ها ، ا.ت به کمی استراحت نیاز داره(موهاتو ناز کرد و لبخندی تحویلت داد) نظرتون چیه بزاریم یکم استراحت کنه
شوگا : زود خوب شو ا.ت :)))
جیهوپ : خوب بخوابی :)))
و بعد همشون از اتاق رفتن بیرون
و تورو با افکارت تنها گذاشتن...
که اگر ... اگر پسرا نبودن ... سرنوشت تو چی میشد ، اگر نبودن تو الان چیکاره بودی ، اصن کسی رو داشتی ... خوشحال بودی که اونا بخشی از داستان زندگی تو بودن.
وقتی عضو هشتمی و مریض شدی...
با کلی زحمت بالاخره پلکاتو از هم فاصله دادی گرمت بود آب دهنتو قورت دادی که بلکه اون حالت خشکی دهنت بهتر بشه ولی بدتر با ی سوزش بد تو ی گلوت مواجه شدی
به دور و برا نگاهی انداختی ، تو اتاقت بودی و وقتی خودتو تو آینه ی روبرو ی تخت دیدی یادت اومد چه اتفاقی افتاده...
همینطور که دراز کشیده بودی صدای باز شدن در توجهت رو جلب کرد ، نمیتونستی ولی به سختی سرت رو برگردوندی سمت در و یک دفعه شاهد اومدن پسرا شدی...
هر هفتاشون همزمان وارد اتاق شدن که پرسیدی
او...بچه ها...اینجا چیکار میکنین..
جونگکوک : نمیدونم شاید به خاطر خانم کوچولویی اومدیم ...
تهیونگ حرفشو کامل کرد
تهیونگ : که دستی دستی خودشو به این روز انداخته...
آیششش من این کارو نکردم ، اتفاقی شد دیگه
نامجون با ی لیوان آب و چند تا قرص اومد سمتت
نامجون : مگه مسخره بازیه ! پس چرا برا ما اتفاقی نشد؟! بیا اینارو بخور تا بدتر نشدی
کمی خودت رو تکون دادی سعی کردی از جات بلند بشی که جیمین و شوگا بهت کمک کردن که به تاج تخت تکیه بدی
قرصات رو خوردی و نفسی دادی بیرون
جیمین : اونی...زودتر خوب شو ... از وقتی مریض شدی جین برامون غذا درست نمیکنههه
جین : انتظار نداری که برا ۶ تا بچه ی شکمو تنهایی غذا درست کنم ! سر آشپز های نظامی هم تو خط مقدم هم دست تنها نبودن
این حرفش باعث شد که خنده ی همتون بره هوا...:)))
جیهوپ : ا.ت....اگر خوب شدی دیدی کسی تو خونه نیست بدون از گشنگی مردیم
جین : حالا اینقدر بزرگش نکنین همین دو روز پیش براتون نیمرو درست کردم ، قدر نشناسا...
نامجون : اوهوم ... عجب نیمروی بی نمکی هم بود لامصب
که این حرف نامجون دوباره باعث شد فضای اتاق رو خنده هاتون پر کنه
+ بچه ها برین بیرون تا مریض نشدین...
شوگا : نه اگر ما مثل شما بعد از حموم نریم برف بازی مریض نمیشیم
+گفتم کههه ... اتفاقی شد وگرنه من خیلی مقاومم
بلافاصله بعد از حرفی که زدی سُرفه هات اوج گرفت
که جونگکوک چند تا زد پشتت...
جونگکوک : حالا نکشیمون مقاوم (تیکه انداخت😂)
کوکککک ، حیف که مریضم وگرنه پامیشدم دور تا دور خوابگاه دنبالت میکردم...
که دوباره با این حرفت شروع به خندیدن کردین
تهیونگ : بسه بچه ها ، ا.ت به کمی استراحت نیاز داره(موهاتو ناز کرد و لبخندی تحویلت داد) نظرتون چیه بزاریم یکم استراحت کنه
شوگا : زود خوب شو ا.ت :)))
جیهوپ : خوب بخوابی :)))
و بعد همشون از اتاق رفتن بیرون
و تورو با افکارت تنها گذاشتن...
که اگر ... اگر پسرا نبودن ... سرنوشت تو چی میشد ، اگر نبودن تو الان چیکاره بودی ، اصن کسی رو داشتی ... خوشحال بودی که اونا بخشی از داستان زندگی تو بودن.
- ۵.۰k
- ۱۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط