عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت (。☬。)
میونشی : دارویی نداری ؟ برات میارمش
جیمین آروم سر به نه تکون داد سپس نگاهی به دستش در دست میونشی انداخت کم کم بر اسر تب پلک هایش روی هم گذاشته شدن .. مینوشی نگران نگاهش کرد سپس پلک زد و نگران گفت : آقای جیمین ؟ .. حالت خوبه
پلک زد سپس از روی تخت بلند شد کمی به ذهنش فشار داد تا بلکه ایده ای به ذهنش بیاد .. ٫ باید چیکار کنم اون مریضه .. مادر چانمی آره ٫ موهایش را پشت شانه انداخت سپس با گام های سریع از اتاق خارج شد بلافاصله تند به اتاق چانمی هجوم برد تقی زد و گفت : مادر میتونم بیام
چانمی با لباس تیم و بلند موهای جمع شده آروم در را باز کرد سپس به حالت میونشی نگران گف: چی شده دخترم
میونشی نگران و حول آلوده تند گفت : م..ادر.. آقای جیمین تب داره دارو ای چیزی نداره ...
چانمی تند گفت : چرا داره قرصاش .. دنبالم بیا
چانمی با گام های سریع به سمت اتاق جیمین رفت سپس .وارد اتاق شد با دیدن چهره رنگ پریده جیمین تند کنارش نشست سپس دستش را روی پیشانی جیمین گذاشت پلک زد و سمت میونشی نگاه کرد : تب نداره که
میونشی نگران دستش را روی پیشانی جیمین گذاشت درست میگفت تبی نداشت
میونشی : خدا رو شکر یعنی تبش پایین رفته
چانمی : اخخخ پسرکم وقتی تب بکنه هیچ دارویی فایده ای براش نداره نمیدونم چرا ..
نکاتی به لیوان روی عصبی انداخت و کاسه پر از آب .. کنجکاو نگاهش کرد : چی به خوردش دادی
میونشی نگران گفت : این مهم نیست مهم حال آقای جیمینه
چانمی تنها یک لبخند عمیقی زد سپس از روی تخت بلند شد ولی میونشی هنوزم چشم به چهره جیمین دوخته بود ...
چانمی آروم گفت : کنارش بمون وقتی تپ اش پایین بشه خیلی میخوابه نگرانش میشم ولی تو اینجایی دیگه نه ؟
میونشی نگران و با حالت غمیگنی نگاهش کرد و آروم گفت : آره .. معلومه .. اون خیلی خوب با من رفتار میکنه منم باید خوب باشم همین جام نگران نباشین
چانمی با لبخند دستی به موهای میونشی کشید سپس از اتاق خارج شد میونشی تند سمت تخت رفت سپس کنار پهلو جیمین نشست و بازم پارچه را از سرش برداشت ٫ خیلی سخته ٫ غمگین نگاهش کرد سپس جرعی از مواد لیوان را در قاشوق ریخت سپس روی لب جیمین گذاشت .. ٫ حتما درد داره تیکه به تکیه بندش خورد میشه ٫ ..
.......
(。☬。)پارت (。☬。)
میونشی : دارویی نداری ؟ برات میارمش
جیمین آروم سر به نه تکون داد سپس نگاهی به دستش در دست میونشی انداخت کم کم بر اسر تب پلک هایش روی هم گذاشته شدن .. مینوشی نگران نگاهش کرد سپس پلک زد و نگران گفت : آقای جیمین ؟ .. حالت خوبه
پلک زد سپس از روی تخت بلند شد کمی به ذهنش فشار داد تا بلکه ایده ای به ذهنش بیاد .. ٫ باید چیکار کنم اون مریضه .. مادر چانمی آره ٫ موهایش را پشت شانه انداخت سپس با گام های سریع از اتاق خارج شد بلافاصله تند به اتاق چانمی هجوم برد تقی زد و گفت : مادر میتونم بیام
چانمی با لباس تیم و بلند موهای جمع شده آروم در را باز کرد سپس به حالت میونشی نگران گف: چی شده دخترم
میونشی نگران و حول آلوده تند گفت : م..ادر.. آقای جیمین تب داره دارو ای چیزی نداره ...
چانمی تند گفت : چرا داره قرصاش .. دنبالم بیا
چانمی با گام های سریع به سمت اتاق جیمین رفت سپس .وارد اتاق شد با دیدن چهره رنگ پریده جیمین تند کنارش نشست سپس دستش را روی پیشانی جیمین گذاشت پلک زد و سمت میونشی نگاه کرد : تب نداره که
میونشی نگران دستش را روی پیشانی جیمین گذاشت درست میگفت تبی نداشت
میونشی : خدا رو شکر یعنی تبش پایین رفته
چانمی : اخخخ پسرکم وقتی تب بکنه هیچ دارویی فایده ای براش نداره نمیدونم چرا ..
نکاتی به لیوان روی عصبی انداخت و کاسه پر از آب .. کنجکاو نگاهش کرد : چی به خوردش دادی
میونشی نگران گفت : این مهم نیست مهم حال آقای جیمینه
چانمی تنها یک لبخند عمیقی زد سپس از روی تخت بلند شد ولی میونشی هنوزم چشم به چهره جیمین دوخته بود ...
چانمی آروم گفت : کنارش بمون وقتی تپ اش پایین بشه خیلی میخوابه نگرانش میشم ولی تو اینجایی دیگه نه ؟
میونشی نگران و با حالت غمیگنی نگاهش کرد و آروم گفت : آره .. معلومه .. اون خیلی خوب با من رفتار میکنه منم باید خوب باشم همین جام نگران نباشین
چانمی با لبخند دستی به موهای میونشی کشید سپس از اتاق خارج شد میونشی تند سمت تخت رفت سپس کنار پهلو جیمین نشست و بازم پارچه را از سرش برداشت ٫ خیلی سخته ٫ غمگین نگاهش کرد سپس جرعی از مواد لیوان را در قاشوق ریخت سپس روی لب جیمین گذاشت .. ٫ حتما درد داره تیکه به تکیه بندش خورد میشه ٫ ..
.......
- ۳.۲k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط