باور نداشتم که گل آرزوی من

باور نداشتم که گُلِ آرزوی من
با دست نازنینِ تو بر خاک اوفتد
با این همه هنوز به جان می پرستمت
باالله اگرکه عشق ، چنیـن پـاک اوفتد

می بینمت هنوز به دیدارِ واپسین
گریان درآمدی که : "فریدون خدا نخواست!"
غافـل که مـن به جـز تو خـدایی نـداشتم
اما دریغ و درد نگفتی چرا نخواست ؟

بیچاره دل ، خطای تو در چشمِ او نکـوست
گوید به من : "هر آنچه که او کرد خوب کرد"
فردای ما نیامد و خورشیدِ آرزو
تنها سپیده ای زد و ‌آنگه غروب کرد

بر گورِ عشقِ خویش شباهنگِ ماتمم
دانی چرا نوای عـزا سر نمی کنم
تو صحبتِ محبت من باورت نبود
من ترکِ دوستی ز تو باور نمی کنم

پاداش آن صفای خدایی که در تو بود
این واپسین ترانه تُرا یادگار باد
ماند به سینه ام غم تو ... یادگار تو
هرگـز غمـت مبـاد و خدا با تو یـار بـاد

دیگر ز پا افتاده ام ای ساقی اجـل
لـبِ تشنه ام، بریز به کامـم شراب را
ای آخرین پنـاه من آغوش باز کن
تـا نـنـگرم پـس از رخِ او آفــتــاب را
دیدگاه ها (۷)

بیایی آرام توی فکرمریز ریزاز توی سرمبیاورمت پایِ قندانِروی م...

همیشه یک نفر هستکه زندگی را به دو قسمتقبل و بعد از خودشتقسیم...

پیش بینی حاکی از یک اتفاق شوم بود آخر این داستان از اولش معل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط