پارت 8 فیک شریک عاشق

و اومدم خونه شما که فردا صبح زود برم خونه پیدا کنم
ا. ت : ی میدونی تا الان چقدر این کار رو کردی چرا با بابات کنار نمیای🙄(بچه ی از بچه گی با باباش مشکل داره و خیلی باهوش)
ی:یعنی الان برم؟ 🙁
(بچه ها ادمین از خواب پا شده و هنوز ویندوزش بالا نیومده داره فیک مینویسه حال کنید اخه من چقدر خوبم
شما ها:چقدر اعتماد به نفس داره😒)
ا. ت : نه بخواب منظورم این نبود
اتمام فلش بک :
رفتیم تو اتاق به یونگی گفتم
ا. ت: راستی یادمون رفت لباس هامون رو تو کمد ها بچینیم
ی: ساعت نگاه کردی کی 3:30 نصف شب لباس میچینه( نگاه های سولی نمیدونم چجوری بگم تصور کنید دیگه) 🙄😕😒(ترکیبی از این سه ایموجی)
ا. ت :اها اره اصلا حواسم نبود
ی و ا. ت رفتن رو تخت و بعد نیم ساعت خوابشون برد هر دو(ادمین:من بیشتر نگران اینم بگوزن😂😂)
ادامه دارد..........
دیدگاه ها (۶)

فیک رو ادامه بدم؟

دنیا😂

شما هم؟

اگه جزوه فن های اول من باشی میفهمی تو پست های قبلی گزاشتم چو...

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

مرگ بی پایان پارت ۳۲

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط